Aug 242014
 

به عنوان مقدمه بگویم آنطور که از رفتار آدم‌ها متوجه شده‌ام، اصولا تغییر ندادن عقاید حالت دیفالت است و اگر عقیده کسی تغییر کند باید برای‌مان سوال پیش بیاید که «چرا نظر فلانی تغییر کرد؟» نه‌ هنگامی که نظرش ثابت بماند! به عبارت دیگر آدم‌ها تا مجبور نشوند (مثلا به دلیل تغییر شرایط محیطی یا فشارهای اجتماعی و …) چیزی را تغییر نمی‌دهند!

در مورد تحول اشاره شده در بالا هم قائدتا فرایند ایده‌آل رسیدن به عقیده و نظری خاص، این باید باشد که از بین حالت‌های مختلف و گزینه‌های موجود همه را بررسی کنیم و با توجه با دستگاه فکری‌ای که داریم و با استفاده از عقل سلیم و بدون پیش‌داوری، نظر معقول‌تر را انتخاب کنیم. در اینجا البته دو نکته قابل تامل وجود دارد. اول اینکه این تصور که‌‌ تصمیماتی که آدم‌ها می‌گیرند (و از این جمله تصمیم‌هایی که منجر به انتخاب عقیده و نظر خاصی می‌شود) بر اساس تفکر و تعقل محض است، تصور اشتباه و دور از واقعیتی‌ست. هزار و یک عامل روانی کوچک و بزرگ بر آدم‌ها و اعتقاداتشان تاثیر می‌گذارد و نتایج تفکر منطقی هم یکی از این عوامل تاثیرگذار است ولی نه تنها عامل. شاید برای بسیاری حتی مهم‌ترین عامل هم نباشد! حتما مثال‌هایی در ذهن دارید از افرادی که بعد از اثبات شدن مطلبی باز هم در مقابل قبول کردن آن از خود مقاومت نشان می‌دهند. انسان‌ها ساختار روانی پیچیده‌ای دارند و به راحتی و با قطعیت نمی‌توان در مورد دلایل اعمال، رفتار و افکارشان اظهار نظر کرد. به علت مکانیزم‌های روانی مختلف (مانند مقاوت‌های درونی، فرافکنی و …) اینکار برای خود فرد شاید دشوارتر از بقیه باشد که بفهمد واقعا به چه علتی فلان تصمیم را گرفته است.

نکته دیگری که می‌خواهم بگویم شاید برای همه صدق ‌نکند ولی فکر می‌کنم خیلی‌ها بخشی از عقایدشان اینگونه شکل ‌‌‌می‌گیرد. ولی قبل از آن و در تایید مقدمه بگویم که برای آدم‌ها پذیرفتن اینکه درباره مسئله‌ای اشتباه کرده‌اند کار دشواری‌ست؛ هرچقدر هم اشتباه بزرگ‌تر باشد دشواری قبول کردن آن بیشتر می‌شود. با اینکار تصویر ایده‌آل و والایی که از خود در ذهن دارند می‌شکند، غرورشان جریحه‌دار می‌شود و شاید بخش بزرگی از معنای زندگی‌شان زیر سوال برود. به همین دلیل افراد به صورت ناخودآگاه و به طرق مختلف سعی می‌کنند خود را راضی کنند که اوضاع خوب است و نیازی به تغییر نیست.

یکی از مهم‌ترین مسائل زندگی هر فردی، مسیر کلی است که طی می‌کند و تصمیمات سرنوشت‌سازیست که در طول زندگی می‌گیرد. بعد از مدتی که فرد راهی را ادامه داده است، از نظر روانی هزینه قبول کردن اینکه ممکن است کلا از ابتدا تصمیم‌ها و انتخاب‌هایش اشتباه بوده‌اند چنان زیاد می‌شود که حتی در عمیق‌ترین لایه‌های ناخودآگاهش هم قبول چنین اشتباهاتی را واپس می‌زند. این نکته تازگی‌ها نظرم را به خود جلب کرده است که یکی از قوی‌ترین مکانیزم‌های دفاعی در چنین حالتی این‌ست که فرد شروع به ساختن مجموعه عقایدی (بعضا خیلی هم پیچیده و جذاب) می‌کند که مهر تاییدی است بر مسیری که طی کرده. به این ترتیب عقایدی که بسیاری از آدم‌ها بیان می‌کنند نه ناشی از فکر سلیم و بی‌طرف و تحقیق و تفحص صادقانه، بلکه مجموعه‌ایست که هدف نهایی و پنهانش صرفا تایید کردن تجربه‌های (نه لزوما درست) آن فرد است؛ هرچند که در ظاهر فرد همه تلاشش را می‌کند که این مجموعه معقول بنماید.

 Posted by at 4:40 pm
Aug 152014
 

۱- من خیلی از مدال فیلدزی که مریم میرزاخانی گرفته خوشحالم. هم برای اینکه یک نفر ایرانی چنین جایزه‌ای گرفته و هم اینکه خصوصا او اولین زنی در دنیاست که چنین موفقیتی را کسب کرده‌ست. امیدوارم چنین موفقیت‌هایی در زمینه‌های دیگر هم، چه برای کسانی که در کشور مانده‌اند و چه برای کسانی که به هر دلیلی از اینجا رفته‌اند، ادامه پیدا کند و باعث شود که کم‌کم اعتماد به نفسی که ما به عنوان یک ملت برای پیش‌رفتن نیاز داریم رشد کند.

۲- در این بین اما عکس‌العمل‌های بعضی افراد در شبکه‌های اجتماعی برایم بسیار جالب بود. عده‌ای هستند که انگار تحت تسلط نیروهای مازوخیستی اصرار دارند حتی در بهترین لحظات هم به یاد خودشان و بقیه بیاورند که چقدر وضعیت ما بد است، چقدر از نظر فرهنگی عقب افتاده هستیم و صد سال دیگر هم اگر چنین خبرهایی بشنویم حکم این را دارد که با یک گل بهار نمی‌شود و … .

کسی اوضاع نابسامان‌مان را انکار نمی‌کند ولی واقع‌نگر بودن چیزی غیر از منفی‌نگر بودن است. اگر کسی در احوال‌مان دقت کند نکات مثبت بسیار و روند رو به رشدی را می‌بیند که هرچند شاید آهسته ولی به طور پیوسته و به دور از همه هیاهوها به کار خودش ادامه می‌دهد و همین دلگرم کننده است. (شاید بعدترها، به عنوان مثال، مفصل‌تر درباره مشاهده خودم درباره رشد اعتماد به نفس اساتید و دانشجوها در بازه‌‌ی چندساله‌ای که دور از ایران بودم بنویسم).

۳- پیام تبریک روحانی در توئیتر (به همراه دو عکس از مریم میرازاخانی) هم خیلی خوشحال کننده بود.

۴- در این مورد البته جستجویی نکرده‌ام و شناختی هم از مریم میرزاخانی ندارم. ولی دوست دارم و خوشحالی‌ام چند برابر می‌شود اگر در جایی، مصاحبه‌ای، وبلاگی، از کسانی که در ایران مقدمات موفقیتش را فراهم کرده‌اند (اساتیدش، دانشگاه و …) تشکری کند. (البته اگر کرده که خب ایول! :))

 Posted by at 11:35 am