Aug 012013
 

تا چند روز دیگر دوره‌ی هشت ساله‌ی ریاست جمهوری احمدی‌نژاد تمام می‌شود و او میز ریاست را ترک می‌کند. شاید برای بسیاری این اتفاقِ خوشحال کننده و مبارکی باشد؛ با این امید که خردگرایی از دست رفته به ارکان اجرایی کشور باز گردانده شود و جامعه ایرانی به مسیر صحیح رشد و پیشرفت و تعالی بازگردد.

با نگاهی متفاوت و از زاویه‌ای دیگر اما، احمدی‌نژاد فقط «رئیس دولت ما» نبود، بلکه برای خودش تبدیل شد به نمادی از یک نوع طرز تفکر و تلقی خاص در امور مختلف. بررسی علل این ظهور نمادینش اگر نه بیشتر، حداقل به اندازه‌ی بررسی عملکرد هشت‌ساله‌اش در امور اجرایی حائز اهمیت است.

سال ۸۴ و همینطور چهار سال بعد از آن یعنی سال ۸۸، بخش‌های زیادی از مردم ایران احمدی‌نژاد را بهترین گزینه از میان گزینه‌های موجود برای وظیفه اجرا دانستند. علی‌رغم همه‌ی بی‌اخلاقی‌ها، دروغ‌ها، تهمت‌ها، بی‌برنامگی‌ها، عدم تمکین‌ها در برابر حق و حقیقت و کوته‌اندیشی‌هایش، وی هشت سال در حساس‌ترین مسند اجرایی کشور باقی ماند. باید توجه کرد چنین اتفاقی بدون حمایت بخش اعظمی از افراد این جامعه امکان‌پذیر نبود.

علاوه بر موافقینش، او مخالفین زیادی هم داشت که در تمام مدت ریاستش کم و بیش به انتقاد از شیوه‌ی مدیریت و عملکردش می‌پرداختند. اما نکته‌ی تاسف‌برانگیز این است که رفتار مخالفین او هم در بسیاری موارد از نظر «روش» شباهت بسیاری به رفتارهای خود او داشت. البته در وهله اول قبول این مدعا دشوار است زیرا که بخشی از نقدهای مخالفین دقیقا به همین «روش‌های احمدی‌نژادی» باز می‌گردد. و دقیقا همین نکته است که ماجرا را تراژیک می‌کند. وقتی که در رفتارهای منتقدین هم دقیق می‌شویم، به حرف‌هایشان گوش می‌دهیم، با ایشان گفتگویی را آغاز می‌کنیم و شعارهایشان را می‌شنویم، در عمل رفتارهای مشابهی از ایشان می‌بینیم. همان بی‌اخلاقی‌ها، انگ زدن‌ها و کذب‌بافی‌ها سر و کله‌شان پیدا می‌شود، کوته‌فکری در این سر طیف هم اوضاع بهتری ندارد و عدم تمکین در برابر حق و حقیقت به همان اندازه قدرتمند است.

احتمالا این نکته را بسیار شنیده‌ایم (و حتی خودمان هم گفته‌ایم) که در این هشت سال اخلاق و فرهنگ جامعه ما به علت عملکرد ضعیف دولت و فضای غیراخلاقی‌ای که ایجاد کرده بود، تنزل پیدا کرده است. اما این ماجرا را می‌شود از زاویه‌ی دیگری هم دید. همه‌ی این اتفاق‌ها، از سر کار آمدن رئیس جمهوری با این اوصاف گرفته تا تنزل پیدا کردن اخلاق و فرهنگ جامعه را می‌توان معلولِ به سطحْ آمدنْ و ظهورِ برخی از بخش‌هایِ ناخوشایندِ روحِ جمعیِ ما ایرانیان دانست که در فرصتی مناسب احمدی‌نژاد را برای تجلی پیدا کردنِ این بخش‌های تاریکِ وجودش برگزید. به همین دلیل است که احمدی‌نژاد را باید بیشتر از یک رئیس دولت دانست؛ در واقع او نماد بخش‌های ناخوشایندی از وجود مردم سرزمین ماست؛ همه‌ی ما! چه موافقینش و چه مخالفینش.

بنابراین هرچند می‌توان از رفتنش خوشحال بود و شادی کرد و نسبت به فردایی بهتر امیدوار بود ولی این رفتن لزوما به معنی از بین رفتن بخش‌هایِ منفیِ روحِ جمعیِ ما نیست. اگر تک‌تک ما در مورد خودش، اطرافیانش و بقیه افراد جامعه حساس نباشد و به اصلاح نقاط منفی و تاریک وجودمان همت نگمارد، اوضاع‌مان به هیچ وجه بهبود نخواهد یافت. شاید این بخش‌های ناخوشایند وجودمان برای مدتی از جلوی چشم‌مان کنار بروند و وارد ناخودآگاه جمعی‌مان بشوند، ولی دوباره (با بروز شرایط مناسب) ظهور احمدی‌نژاد دیگری جامعه ما را تهدید می‌کند. شاید از رفتن احمدی‌نژادی خوشحال باشیم ولی نباید علل ظهورش را فراموش کنیم تا بتوانیم با اصلاح خود و جامعه‌‌مان از ظهور دوباره‌ی چنین «پدیده‌هایی» جلوگیری کنیم.

خلاصه‌ی کلام اینکه ظهور «پدیده‌ای» مانند احمدی‌نژاد و حضور طولانی‌مدتش در قدرت نیازمند وجود بسترهای فرهنگی-اجتماعی‌ست. برخی از دلایل انتخاب احمدی‌نژاد را می‌شود در بازی‌های سیاسی، جناح‌بندی‌ها و جابجایی لایه‌های قدرت جستجو کرد. ولی مهم‌ترین دلایل این امر را باید در «ساخت» فرهنگی-اجتماعی جامعه‌ی ایران و «وجود» مردم سرزمین‌مان کنکاش کرد.

پی‌نوشت: این نوشته قصد محکوم کردن هیچ فرد یا گروهی را ندارد. تلاشی‌ست هرچند کوچک برای فهمیدن آنچه در این مدت بر سر ما رفت و دعوتی‌ست دردمندانه برای جستجوی برخی از علل مهم اتفاقات پیش آمده در درون خودمان.

 Posted by at 3:37 pm

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

(required)

(required)