Nov 292013
این نوشته از وبلاگ مهاجرانی رو تو گوگلپلاس دیدم و خیلی برام تاثیرگذار بود. دوست داشتم اینجا هم بذارمش:
یک فنجان چای
در کنفرانس شناخت دیگری، در وین شاهد رنگین کمانی از رنگ های متفاوت لباس و اندیشه و زبان بودم. فرصتی خوب برای گفتگو… به رهبری هندو، پوجا سوامیجی گفتم: سخنی بگو! روشنایی رقصانی در چشمانش بود . گفت باشد با هم چای مینوشیم و حرف میزنیم.به اتاقم امد. گفتم برایمان چای سبز بیاورند. اوردند. گفت من برایتان میریزم. فنجان را پر از چای کرد، اما متوقف نماند، نعلبکی هم پر از چای شد و سررفت. چای از روی میز راه گرفت و حتا قطراتی هم از روی میز به پایین چکید… آرام بود و همچنان قوری را میخماند تا اخرین قطرات هم بریزد! گفت: تو مثل این فنجان پر میمانی…جایی برای سخن تازه نیست. بسیاری از این پری بیهودگیست…