Dec 202016
 

شب یلداست و تا دیروقت دانشگاه هستیم! من مشغول خواندن مقاله‌های جواد و محمد و رامین هستم. همسر هم با استادش جلسه دارد. یک سر رفته بودم از بوفه چیزی بخرم که دیدم هوا سرد است و بوی برف می‌آید. یاد تعطیلات ژانویه دوران دکترا افتادم که دانشگاه خلوت بود و مشغول کار بودم. یا آن روز اول ژانویه‌ای که با مهدی چراغچی بلند شده بودیم رفتیم دانشگاه و سر ظهری دربه‌در دنبال جایی می‌گشتیم که غذا بخوریم… از فروشنده که خداحافظی می‌کردم یلدا مبارکی گفتم و هر دو خندیدیم.

احساس خوبی دارم… یلدایتان مبارک!

 Posted by at 7:55 pm

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

(required)

(required)