Jan 262015
 

یکی از پیشامدهای جالبی که در ایران برایم زیاد اتفاق می‌افتد، نصیحت‌هایی‌ست که افراد مختلف در باره شغل، کسب درآمد و چگونگی پیشرفت‌های مالی به آدم ارائه می‌کنند (حالا نه فقط به طور خاص به من، کلا به همه). طرف تجربه و تخصصی در زمینه کاری آدم ندارد، روحیات و علایق آدم را نمی‌شناسد، در بیشتر موارد خودش هم از نظر مواردی که قصد نصیحتش را دارد چندان فرد شاخصی نیست و مهمتر از آن کسی هم نظرش را نخواسته(!)؛ با این حال با اعتماد به نفس تمام در مورد اینکه چه کاری پردرآمدتر است و از کجا پروژه بگیری لقمه چرب‌تری گیرت می‌آید و اگر مثلا در زمینه فلان موضوع شرکت بزنی کارت می‌گیرد و … برایت منبری اساسی می‌رود.

حالا باز هم اگر این نصیحت‌ها از روی دلسوزی باشد (که بعضا واقعا این طور است) خیلی مسئله‌ای نیست. ولی احساس می‌کنم خیلی از این به اصطلاح نصیحت‌ها یا برای فخر فروشی طرف مقابل است، یا برای پر کردن کمبودها و عدم موفقیت‌هایش در این موارد است یا قصد سودجویی (آن هم از نوع خیلی پیش پا افتاده آن) در پس این حرف‌ها وجود دارد (مثلا طرح نوعی شراکت و …).

کلا هم این موضوع که دغدغه‌های مالی و مادی اینقدر ذهن تک‌تک آدم‌های اینجا را پر کرده، خیلی اذیتم می‌کند. یک زمانی صحبت کردن در مورد کارهایی که قصدی غیر از درآمدزایی داشته باشند چندان عجیب نبود (شاید حتی پسندیده هم بود). الآن اگر کسی چنین حرف‌های ایده‌آلیستی بزند، به چشم دیوانه نگاهش می‌کنند یا شک می‌کنند که در پس ماجرا حتما خبر دیگری است!

پی‌نوشت: طبعا قابل ذکر نیست ولی باز هم خوبست تاکید کنم که همه این‌طور نیستند و هنوز هم آدم‌های خوب و ایده‌آلیست‌های جالب زیادی در اینجا نفس می‌کشند!

پی‌نوشت: این هم لازم به ذکر نیست که گاهی به آدم فشار می‌آید!

 Posted by at 12:16 pm
Jan 032015
 

خیلی کمتر فرصت نوشتن پیدا می‌کنم. باز گهگاهی برای خودم دو-سه خطی می‌نویسم. ولی اینجا که خیلی کمتر از آن هم نوشته‌ام. فرصت نداشتن دلیل خوبی‌ست برای این ننوشتن‌ها، ولی همه‌ی دلیل آن نیست. در این یک سالی که برگشته‌ام خیلی چیزها برایم تغییر کرده و این تحولات همچنان هم ادامه دارد. گاهی در زندگی در یک بازه زمانی خاص سرعت بالا و پایین شدن‌ها آنقدر زیاد است که هضم آن برای خود آدم هم چندان راحت نیست؛ چه برسد به اینکه بخواهد برای دیگران هم توصیفاتی ارایه کند. به غیر از این دو دلیل یک دلیل مهم دیگر هم وجود دارد که اینجا نوشتن را برایم سخت‌تر می‌کند. موقعیت جدید کاری محدودیت‌های زیادی را از نظر ذهنی برایم ایجاد می‌کند. حالا برای اینکه درباره مطلبی بنویسم‌ باید به هزار و یک نکته‌ی کوچک و بزرگ دیگر فکر کنم و اثر و نتیجه آن حرف و نوشته را در شرایط مختلف بسنجم. هنوز به نوشتن در این شرایط جدید و محدودیت‌های آن عادت نکرده‌ام و هنوز درست دستم نیامده که چطور با وجود این موانع حرف‌هایی را که می‌خواهم بزنم.

با همه سختی‌ها و محدودیت‌هایش ولی، دوست دارم این «با نام نوشتن» را ادامه دهم. این کار کمکم می‌کند که درون و بیرون شخصیتم متجانس‌تر باشد، خصوصا در این جامعه و در این زمانه‌ای که چندان ناپسند نیست آدم‌ها درون و بیرون‌شان متفاوت و حتی گاهی متضاد باشد. از طرف دیگر احساس می‌کنم شاید بعضی حرف‌ها و تجربه‌ها کمکی باشد برای آدم‌هایی که ممکن است بخواهند راه‌های مشابهی را بروند. در کوتاه‌مدت فکر نکنم وضعیت فرقی کند ولی در مدت زمان طولانی‌تر امیدوارم از طرفی از نظر زمان‌بندی بتوانم جایی برای این کار باز کنم و از طرف دیگر هم با شناخت بهتر محیط و شرایط جدید بهتر بتوانم برای برطرف کردن موانع ذهنی راه حلی بیابم.

 Posted by at 12:36 pm