Dec 072017
 

یکی از مشکلات جدی جامعه ما ناتوانی در برقراری «گفتمان» در بخش‌های گوناگون و وجوه مختلف است. متاسفانه نه این توانایی وجود دارد و نه چندان ضرورت آن توسط افراد جامعه احساس می‌شود. عموما آدم‌ها راحت نظرات‌شان را بیان نمی‌کنند و راحت نظرات دیگران را نمی‌شنوند. همین عدم وجود گفتمان جدی و سازنده یکی از دلایلی‌ست که باعث می‌شود مشکلات جامعه درست حل نشوند. در این مورد به مثال‌های زیادی می‌توان اشاره کرد. یکی از دلایل وجود فاصله زیاد بین والدین و فرزندان عدم وجود گفتمان مناسب است. همچنین آدم‌ها در اثر این موضوع در روابط عاطفی‌شان به اختلاف‌های جدی بر می‌خورند. گروه‌های سیاسی به جای گفتگو کردن کم‌کم به کینه‌توزی نسبت به هم سوق پیدا می‌کنند. و مثال‌های از این دست بسیارند …

البته هر روز همه ما مقدار خوبی صحبت می‌کنیم. مگر همه این‌ها به نوعی گفتمان نیستند؟ به نظرم نه، نیستند! من آن حرف‌هایی را گفتمان می‌دانم که در مورد مسایل جدی و شامل نظرات واقعی و احساسات عمیق آدم‌ها در مورد مسایل مختلف باشند. گفتمان، صحبت کردن درباره آن چیزهایی‌ست که معمولا سخت می‌توانیم درباره‌شان صحبت کنیم. مسایلی که چالش برانگیزند، حالا یا برای خود ما چالش دارند یا برای آدم‌های دیگر و محیط اطراف‌مان. بنابراین نفسِ گفتمان در دل خودش نوعی سختی و چالش دارد.

متاسفانه راهی که در جامعه ما بسیار رواج دارد پاک کردن صورت مسایل یا دور زدن آن‌هاست. این کار با این امید انجام می‌شود که بتوانیم از شر آن مسایل راحت شویم. ولی نکته مهم اینست که تا مسئله‌ای «واقعا» حل نشود، حل نشده است و وجود دارد! هرچند که شاید نخواهیم (یا نتوانیم) وجودش را بپذیریم. واقعیت مهم این است که وقتی مشکلی که وجود دارد را در خودآگاه‌مان انکار می‌کنیم، وارد ناخودآگاه‌مان (یا اگر در مورد جامعه صحبت می‌کنیم ناخودآگاه جمعی‌مان) می‌شود و حداقل با همان انرژی قبلی (اگر نه بیشتر) اثرات خودش را اعمال می‌کند.

جامعه کنونی ما مشکلات بسیار زیادی دارد. ما که از حل این همه مسئله خسته شده‌ایم، در عمل بی‌خیال مواجه شدن با اکثر آن‌ها شده‌ایم. درباره این مشکلات صحبت نمی‌کنیم با این امید که آرامش ظاهری‌مان را مشوش نکنند. قافلیم از اینکه این «سکوت جمعی»، مشکلات و مسائل‌مان را حل نمی‌کند. بلکه شرایط را وخیم‌تر و انرژیِ چالش‌ها را چند برابر می‌کند.

همه این حرف‌ها را به عنوان مقدمه‌ای برای دعوت به شروع گفتگو در دانشکده در نظر می‌گیرم. بیاییم کم‌کم یاد بگیریم با هم صحبت کنیم. از جنس آن صحبت‌های جدی‌ای که شاید در ابتدا باعث دلخوری هم بشوند! ولی حرف‌هایی هستند که باید گفته شوند و شنیده شوند. اگر ایجاد تغییر ناگهانی در کل محیط جامعه سخت است، در حلقه کوچک دوستان خودمان این کار را انجام دهیم. ایجاد گفتمان سازنده احتیاج به تمرین دارد. ما یک‌شبه یاد نمی‌گیریم که در مورد همه مسایل جدی‌مان به نحوی سازنده و موثر گفتگو کنیم. ولی بالاخره این کار را باید از جایی شروع کرد. چه جایی بهتر از دانشگاه که شاید بتوان گفت (یا حداقل امید داشت) محیط آن در مجموع از بقیه جامعه برای این کار آماده‌تر است.

پی‌نوشت: دوشنبه عصر صحبتی با بعضی ازاعضای مجله «رایانش» دانشکده در مورد کارهای که می‌شود انجام داد، داشتم. خطوط کلی این پست عملا در طول آن گفتگو شکل گرفت و پس از آن نسخه اولیه آن را در راه برگشت به خانه در مترو نوشتم.

 Posted by at 7:06 pm