چند روز پیش با یکی از دوستانم حدود سه ساعتی را در یکی از کافههای شهر نشستیم و کار علمی انجام دادیم. احتمالا خیلیها نمیدانند که با توجه به شرایطی که داریم، اینکه در همین حد و به این نحو کار علمی انجام شود، احتیاج به برنامهریزی، تلاش و فداکاری بسیار زیادی دارد. احتمالا هم من و هم دوستم، میتوانستیم سراغ کار پردرآمدتری برویم. همچنین به دلیل وجود مسایل پیشپاافتاده و غیرپیشپاافتاده، در بسیاری از موارد همکاری علمی جدی بین اساتید شکل نمیگیرد. مقابله با این شرایط خیلی فرساینده و انرژیبر است.
متاسفانه با توجه به شواهدی که دیدهام، چنین تلاشهایی عموما نه برای مدیران مملکت اهمیتی دارد، نه توسط بخشهای مختلف دانشگاه دیده میشود و نه حتی برای خیلی از دانشجوها مهم است. البته قویا اعتقاد دارم کاری که ما (و امثال ما) انجام میدهیم برای کشور واقعا مفید است؛ برای همان کسانی که اهمیت زیادی در این کار نمیبینند! من البته این احساس را دارم که ما با سختی زیاد تلاش میکنیم شعلهی کوچکی را ایجاد و از آن محافظت کنم. و همین موضوع برای ادامه راه و تحمل لحظلات سخت مایه امیدواری و منبع انرژیمان است.