انتخابات سال ۷۶ اول دبیرستان بودم. هشت سالِ بعد از آن، یعنی ادامه دوران دبیرستان و دوران دانشجوییام، مقارن بود با ریاست جمهوری خاتمی. آن زمان شور و حال سیاسی خاصی در جامعه، بین جوانان و در دانشگاهها حکمفرما بود که متاسفانه در سالهای بعد از آن ادامه نیافت و هنوز هم با نشاط سیاسی آن روزها فاصله طولانیای داریم.
یادم میآید آخرین ۱۶ آذری (آخرین روزِ دانشجویی) که خاتمی به عنوان رییس جمهور در دانشگاه تهران حاضر شده بود، با شعارهای تند عدهای از دانشجویان علیه خودش مواجه شد که نمیگذاشتند صحبتهایش را شروع کند. خاتمی در جواب میگوید: «حالا انشاءالله بعد از بنده کسانی خواهند آمد که عمل خواهند کرد و شما نتیجه عملشان را خواهید دید!» و کمتر از یک سال شد آنچه که شد.
ظهور و ادامه پدیده احمدینژاد دلایل زیادی دارد که میتوان (و باید) آن را از زوایای مختلف تحلیل کرد. اشتباهات متعدد اصلاحطلبان، تحلیل غلطشان از شرایط جامعه و خواستهای طبقات مختلف، عدم وحدتشان و … از دلایل مهم ظهور احمدینژاد بود. از طرف دیگر حمایت بیدریغ اصولگرایان در طول هشت سال ریاستجمهوری از وی با وجود اطلاع از مدیریت غلط او و روشهای بحرانزایی که در پیش گرفته بود، شرایط ادامه حضور او در قدرت را فراهم کرد. و همه میدانیم حاصل آن سالها چه شد!
من سال ۸۴، چند ماه بعد از پیروزی احمدی نژاد ایران را ترک کردم و سال ۹۲، چند ماه بعد از پیروزی روحانی به ایران بازگشتم و در دانشگاه شریف مشغول به کار شدم. تاریخ موضوعی که در ادامه بیان میکنم را به طور دقیق به یادنمیآورم ولی زمانی بعد از بازگشتم به ایران بود. روزی با چند نفر از دانشجویان در مورد امید و پیشرفت ایران و مسایل شبیه به این صحبت میکردم. احساس کردم آن طور که من به آینده کشور امید داشتم آنها امید نداشتند و از من خیلی مایوستر بودند. این مطلب را با آنها در میان گذاشتم. یکی از آنها گفت که شما در دوران دانشجویی خود تجربه حضور خاتمی را به عنوان رییس جمهور داشتهاید و ما تجربه دوران احمدینژاد را داشتهایم… حدود یکیدو سال بعد، فرصتی پیش آمد که با یکی از اساتید پیشکسوت رشته برق صحبت کنم. بحث به اینجا کشید که تعداد زیادی از دوستان همدورهای (ورودیهای سال ۷۹ و حوالی آن دورهها) به ایران بازگشتهایم. او بعد از اندکی مکث گفت شاید اینکه شما دوران خاتمی را از نزدیک تجریه کردهاید در دیدی که نسبت به کشور داشتهاید تاثیر مثبت داشته و حس خوبی از بازگشت به ایران داشتهاید… چند روز پیش از یکی از دانشجوهایم پرسیدم که بعد از تمام شدن دوره کارشناسیارشدت میخواهی ایران بمانی یا به خارج خواهی رفت. جواب داد که منتظر است تا نتایج انتخابات روشن شود تا براساس آن تصمیم بگیرد.
در مورد رفتن و بازگشتن دانشجویان و افراد متخصص اطلاعات آماری دقیقی ندارم و بدون چنین اطلاعاتی نمیتوان حرف دقیقی زد. ولی از منظر تحلیل نظری، این ایده که شرایط سیاسی جامعه به طور مستقیم به حفظ یا از دستدادن افراد متخصص ما ترجمه میشود، قابل تامل است. بر این اساس جالب است توجه کنیم که ایدهها و بذر امیدهایی که حدود ۱۵ تا ۲۰ سال پیش در جامعه کاشته شده است در شکلگیری تفکر نسل بعدی و نحوه عملکرد آنها چه تاثیرات مهمی دارد. با همین استدلال، شکلدهی صحیح شرایط اجتماعی در زمان حال در آیندهای که برای کشور متصور هستیم تاثیر بهسزایی دارد.
برای من گروههای سیاسی به صرف نامشان و حرفهایی که میزنند اصلا مهم نیستند و خودم را به طور خاص طرفدار هیچیک نمیدانم. چیزی که برایم مهم است بهبود شرایط کشور و وضعیت تکتک آدمهاییست که در جامعهمان زندگی میکنند. همچنین اعتقاد دارم همه گروههای مطرح سیاسی، منجمله اصولگرایان و اصلاحطلبان (و بقیه گروهها)، اشتباهات زیادی در رفتار و عملکردشان وجود داشته و دارد که هرکدام هزینههای زیادی بر کشور و مردم تحمیل کرده است. اینها واقعیتهای اکنون ماست و ما محکوم به زندگی و عمل در این چارچوب زمانی، مکانی و اجتماعی مشخص هستیم.
با این مقدمات، من در عمل سیاسی خود، به دنبال بهبودِ، هرچند حداقلی، شرایط با توجه به محدودیتهای موجودمان هستم. حدود دوازده-سیزده سال پیش، دانشجویان میتوانستند بدون هیچ ترسی در برابر رییس جمهور این کشور بنشینند و تقریبا هرچه میخواهند به او بگویند و کسی هم با ایشان کاری نداشته باشد. به نظرم نتیجه آن شرایط وجود آدمهاییست که با همه سختیها و ناامیدیها به آینده کشور امید دارند و برای آرزوهایشان تلاش میکنند. من دوست دارم بذرهایی که امروز میکاریم در ده، بیست یا سی سال آینده چنان رشد کنند که آدمهای شاداب و امیدواری داشته باشیم و جامعهمان به سمت وحدت، رشد و بالندگی پیش برود. دقت کنیم مهم است که امروز چه بذرهایی میکاریم!