Dec 172019
 

وضعیت مملکت شبیه یک سقوط آزاد شده‌است! این آدم‌های بی‌مقداری که امور کشور به دستشان افتاده است کور شده‌اند و نمی‌بینند که با چه سرعت زیادی به پرتگاه نزدیک می‌شویم. همه بدجوری سیاست‌زده شده‌اند و غیر از منفعت شخصی و گروهی خودشان نکته‌ای را نمی‌بینند. اصلا انگار موضوعی به نام منافع ملی برای‌شان ناشناخته و نامفهوم است. در بهترین حالت آدم‌های خیرخواه ولی بی‌تقوایی هستند که به علت بی‌سوادی، ضعف و بی‌وجودی‌شان وضعیت را به این نقطه رسانده‌اند (بی‌تقوایی‌شان به خاطر این است که کاری را قبول کرده‌اند که در آن تخصصی ندارند و این از بدترین انواع بی‌تقوایی است). در بدترین حالت هم نفوذی‌هایی هستند که نقشه دارند اوضاع مملکت را نابسامان پیش ببرند.

در این مدت آنقدر بد عمل شده‌است که اوضاع امور از دست همه خارج شده‌است. نمی‌دانم کسانی که بر مسند قدرت و حکمرانی نشسته‌اند این را درک می‌کنند که تقریبا به نقطه بی‌بازگشتی رسیده‌ایم، به این معنی که تنها راهی که پیش پای جامعه گذاشته شده‌است این است که مجددا مجبور خواهد شد با یک تنش و هزینه بسیار زیاد از چنین شرایطی عبور کند… که واقعا دوست ندارم به چنان روزهایی فکر کنم…

متاسفانه همه نیروهایی سیاسی ما آنقدر فهم و شعور ندارند که وقتی از در و دیوار و زمین و آسمان بلا می‌بارد باید رقابت‌های سیاسی را کنار بگذارند و همفکری و تعامل کنند تا مشکلاتی که دارد ریشه مملکت (و در نتیجه خودشان) را می‌زند هرچه سریع‌تر حل کنند. نمی‌دانم چرا اینگونه شده است ولی از حرف‌ها و موضع‌گیری‌های‌شان این برمی‌آید که گویی همه بچه شدند، همه مسخ شده‌اند و دچار نوعی حماقت و بلاهت جمعی شده‌اند! این چه حالی است که خودشان نمی‌بینند و نمی‌فهمند، ولی هرچه می‌گویند و عمل می‌کنند مضحکه عام و خاص می‌شود! به قول یکی از اساتید دانشگاه که سمت مشاوره‌ای هم در سازمانی داشت و در گفتگویی در مورد شرایط کشور شرکت کرده‌بود، مهمترین مشکل ما این است که متاسفانه سیستم کشور توانایی حل مشکلات را از دست داده‌است… و این سوال مطرح می‌شود که چه شد که اینگونه شد! برای نسل جوان و برای فرزندان‌مان چه جوابی داریم که ارایه کنیم؟

متاسفانه جامعه ما هم به رشد کافی برای از سر گذراندن این حجم از مشکلاتِ پیچیده و درهم‌تنیده نرسیده است. نه مردم ما به عنوان یک جامعه مدنی به چنین فهم، درک و رشدی رسیده‌اند و نه روشنفکران و اهل علم و بحث ما نشان داده‌اند که آمادگی هدایت جامعه را در چنین طوفان پیش رویی دارند. کم پیش نیامده است که از اساتید و روشنفکران‌مان موضع‌گیری‌هایی می‌بینیم که می‌گوییم صدرحمت به همان مرام و معرفت مردم عادی جامعه‌مان!

در نهایت سوال مهمی که پیش می‌آید این است که به عنوان آدم‌های عادی‌ای که خارج از دایره قدرت هستیم و نقش بسیار کمی (اگر نگویم هیچ نقشی) در تغییر شرایط پیش رو داریم، و به اختیار یا به اجبار در این کشتی طوفان‌زده مسافریم‌، چکار باید/می‌توانیم انجام دهیم؟ در چنین شرایطی هرگونه اشتباهی، هر گونه عمل و تحلیل غلطی، هرگونه رفتار بچگانه و احمقانه‌ای که از هر کسی سر بزند حقیقتا غیرقابل بخشش است، غیر قابل بخشش!

 Posted by at 9:09 am