برای بسیاری از ما که در پاسخ به این سوال درماندهایم که چرا وضعمان اینگونه است، شاید مقدمه «رضا داوری اردکانی» بر کتابش «بلای بیتاریخی و جهان بیآینده» اندکی راهگشا باشد. مقدمه کتاب کوتاه و بسیار فشرده است. با این حال در همین دو صفحه، او سعی میکند بسیار روشن، وضعیتی که در آن قرار گرفتار آمدهایم را شرح دهد. در ادامه مقدمه کتاب را میآورم.
مقدمه کتاب «بلای بیتاریخی و جهان بیآینده»
تاریخ بشر را به اعتباری میتوان به دو بخش جدید و پیش از تجدد تقسیم کرد. مدت تاریخ تجدد در قیاس با تاریخ قدیم کوتاه است و به این جهت شاید این تقسیم نامناسب بنماید و کسانی درست ندانند که گذشته درازمدت تمدنهای بزرگ را یک بخش، و پانصد سال تاریخ جدید را بخش دیگر بدانند و چه بسا این گمان به وجود آید که با این تقسیم، تاریخ جدید بر سراسر گذشته ترجیح یافته و برتر از تاریخ ایران و مصر و چین و هند انگاشته شده است. ملاک این تقسیم، عظمت و شایستگی و دانایی و توانایی نیست. اقوام چینی و هندی و ایرانی با همه اختلافهایی که با هم داشتند، شباهتها و قرابتهای بسیار نیز داشتهاند. اما تاریخ تجدد، تاریخی به کلی متفاوت از تاریخهای قدیم است. این تاریخ، زمان به قدرت رسیدن انسان و سعی در ساختن جهان و سپس خلع او از قدرت و محو شدنش در فضای سلطنت تکنیک است. این تنها تاریخی است که آدمی در آن با دعوی دایرمداری کار جهان و سودای قدرت خدایی، راهی تازه گشوده و در طی پانصد سال، جهانی ساخته است که اکنون دیگر به حکم و فرمانش وقعی نمیگذارد. درست بگوییم، جهانی که در طی پانصد سال اخیر ساخته شده است، دیگر به خواست و صلاح زندگی آدمی کاری ندارد و بیاعتنا به آن سر خویش گرفته و به راهی میرود که هیچکس از مقصدش خبر ندارد.
حادثه مهم قرن اخیر، پدید آمدن وضعی خاص در حاشیه جهان جدید است که «جهان توسعهنیافته» نام دارد. تعبیر جهان توسعهنیافته چندان مناسب نیست. زیرا، وضع توسعه نیافتگی، نظمی را که یک جهان باید داشته باشد، ندارد. این وضع، از یک جهت به جهان جدید و از لحاظ دیگر با جهان قدیم شباهتها دارد. اما، تفاوتش با این هر دو، تفاوتی اساسی است. وضع توسعهنیافتگی وضع بیتاریخی است. گویی، وقتی جهان قدیم از مرکب تاریخ خود پایین آمد تا در قطار تاریخ جدید جایی پیدا کند، قطار به راه افتاده و مسافر از رسیدن و سوار شدن به قطار بازمانده است. پیاده شدن از تاریخ قدیم و پیدا نکردن جایی در تاریخ جدید، درد بی تاریخی است. تعبیر «بیتاریخی» هنوز چنان که باید روشن نشده است. برای درک این وضع در نظر آوریم که زندگی مناسب و شایسته با همبستگی و همنوایی و فهم و درک مشترک مردمان محقق میشود. مردمان، اشخاص و افراد پراکنده نیستند، بلکه در جهانی همبسته با هم زندگی میکنند و فهم مشترکی دارند که زندگیشان را راه میبرد. وضعی که در آن، این همبستگی و فهم و درک مشترک وجود نداشته باشد، وضع بیتاریخی است. توسعهنیافتگی وضع بیعالمبودن و بیتاریخبودن است. در وضع بیتاریخی، فهم دچار پریشانی میشود. این فهم پریشان نه راه میشناسد و نه کارسازی میکند. اما چون با آشوب و پریشانی و سرگردانی خو کرده است، ممکن است میل به قهر و ناآرامی و ویرانگری و نابودسازی داشته باشد. اکنون بیتاریخی بسیاری از اقوام قدیم و پریشانی فهم و درک آنها با پایان تاریخ جدید و خسوف خرد آن مقارن شده است. به این جهت، درسآموزی از تجدد دشوار شده و تقلید، دستور عمل شده است. نسبت وضع توسعهنیافتگی با گذشته تاریخی نیز نسبتی کموبیش تقلیدی است و اگر اعتقادات قدیم با فهم و درک سطحی فرارسیده از جهان جدید تفسیر شود، چه بسا که حاصلش اوهام و خیالات خطرناکی باشد که جهان مستعد جنگ و آشوب کنونی را به پرتگاهش نزدیکتر سازد. برای پرهیز از چنین آشوب و خطری خروج از توسعهنیافتگی ضرورت دارد.
دفتری که در دست دارید گزارش وضع جهانی است که در پایان تاریخ خود قرار دارد. بخشی از این جهان، آغاز و دوران تحول و پایان تاریخ خود را آزموده است. اما بخش دیگر، از زمان و دوران تحول چندان خبری ندارد و دوران پایانی، یعنی دوران سلطنت تکنیک را تمام تاریخ جدید و کمال آن میانگارد و به قهر آن تسلیم شده است، هر چند که از این تسلیم نیز خبر ندارد. در این وضع باید تامل کرد.
از انتشارات گرامی نقد فرهنگ که این دفتر را چاپ و منتشر میکند، سپاسگزارم. از همکاران گرامیام آقای مهندس سید علی پزشکی، خانم بهاره برزگر و خانم مرضیه مقدم که در آمادهسازی این دفتر شرکت موثر داشتهاند نیز بسیار ممنونم.
رضا داوری اردکانی
بهمن ۱۴۰۱