Oct 292024
 

برای بسیاری از ما که در پاسخ به این سوال درمانده‌ایم که چرا وضع‌مان اینگونه است، شاید مقدمه «رضا داوری اردکانی» بر کتابش «بلای بی‌تاریخی و جهان بی‌آینده» اندکی راه‌گشا باشد. مقدمه کتاب کوتاه و بسیار فشرده است. با این حال در همین دو صفحه، او سعی می‌کند بسیار روشن، وضعیتی که در آن قرار گرفتار آمده‌ایم را شرح دهد. در ادامه مقدمه کتاب را می‌آورم.

مقدمه کتاب «بلای بی‌تاریخی و جهان بی‌آینده»

تاریخ بشر را به اعتباری می‌توان به دو بخش جدید و پیش از تجدد تقسیم کرد. مدت تاریخ تجدد در قیاس با تاریخ قدیم کوتاه است و به این جهت شاید این تقسیم نامناسب بنماید و کسانی درست ندانند که گذشته درازمدت تمدن‌های بزرگ را یک بخش، و پانصد سال تاریخ جدید را بخش دیگر بدانند و چه بسا این گمان به وجود آید که با این تقسیم، تاریخ جدید بر سراسر گذشته ترجیح یافته و برتر از تاریخ ایران و مصر و چین و هند انگاشته شده است. ملاک این تقسیم، عظمت و شایستگی و دانایی و توانایی نیست. اقوام چینی و هندی و ایرانی با همه اختلاف‌هایی که با هم داشتند، شباهت‌ها و قرابت‌های بسیار نیز داشته‌اند. اما تاریخ تجدد، تاریخی به کلی متفاوت از تاریخ‌های قدیم است. این تاریخ، زمان به قدرت رسیدن انسان و سعی در ساختن جهان و سپس خلع او از قدرت و محو شدنش در فضای سلطنت تکنیک است. این تنها تاریخی است که آدمی در آن با دعوی دایرمداری کار جهان و سودای قدرت خدایی، راهی تازه گشوده و در طی پانصد سال، جهانی ساخته است که اکنون دیگر به حکم و فرمانش وقعی نمی‌گذارد. درست بگوییم، جهانی که در طی پانصد سال اخیر ساخته شده است، دیگر به خواست و صلاح زندگی آدمی کاری ندارد و بی‌اعتنا به آن سر خویش گرفته و به راهی می‌رود که هیچ‌کس از مقصدش خبر ندارد.

حادثه مهم قرن اخیر، پدید آمدن وضعی خاص در حاشیه جهان جدید است که «جهان توسعه‌نیافته» نام دارد. تعبیر جهان توسعه‌نیافته چندان مناسب نیست. زیرا، وضع توسعه نیافتگی، نظمی را که یک جهان باید داشته باشد، ندارد. این وضع، از یک جهت به جهان جدید و از لحاظ دیگر با جهان قدیم شباهت‌ها دارد. اما، تفاوتش با این هر دو، تفاوتی اساسی است. وضع توسعه‌نیافتگی وضع بی‌تاریخی است. گویی، وقتی جهان قدیم از مرکب تاریخ خود پایین آمد تا در قطار تاریخ جدید جایی پیدا کند، قطار به راه افتاده و مسافر از رسیدن و سوار شدن به قطار بازمانده است. پیاده شدن از تاریخ قدیم و پیدا نکردن جایی در تاریخ جدید، درد بی تاریخی است. تعبیر «بی‌تاریخی» هنوز چنان که باید روشن نشده است. برای درک این وضع در نظر آوریم که زندگی مناسب و شایسته با همبستگی و همنوایی و فهم و درک مشترک مردمان محقق می‌شود. مردمان، اشخاص و افراد پراکنده نیستند، بلکه در جهانی همبسته با هم زندگی می‌کنند و فهم مشترکی دارند که زندگی‌شان را راه می‌برد. وضعی که در آن، این همبستگی و فهم و درک مشترک وجود نداشته باشد، وضع بی‌تاریخی است. توسعه‌نیافتگی وضع بی‌عالم‌بودن و بی‌تاریخ‌بودن است. در وضع بی‌تاریخی، فهم دچار پریشانی می‌شود. این فهم پریشان نه راه می‌شناسد و نه کارسازی می‌کند. اما چون با آشوب و پریشانی و سرگردانی خو کرده است، ممکن است میل به قهر و ناآرامی و ویرانگری و نابودسازی داشته باشد. اکنون بی‌تاریخی بسیاری از اقوام قدیم و پریشانی فهم و درک آن‌ها با پایان تاریخ جدید و خسوف خرد آن مقارن شده است. به این جهت، درس‌آموزی از تجدد دشوار شده و تقلید، دستور عمل شده است. نسبت وضع توسعه‌نیافتگی با گذشته تاریخی نیز نسبتی کم‌وبیش تقلیدی است و اگر اعتقادات قدیم با فهم و درک سطحی فرارسیده از جهان جدید تفسیر شود، چه بسا که حاصلش اوهام و خیالات خطرناکی باشد که جهان مستعد جنگ و آشوب کنونی را به پرتگاهش نزدیک‌تر سازد. برای پرهیز از چنین آشوب و خطری خروج از توسعه‌نیافتگی ضرورت دارد.

دفتری که در دست دارید گزارش وضع جهانی است که در پایان تاریخ خود قرار دارد. بخشی از این جهان، آغاز و دوران تحول و پایان تاریخ خود را آزموده است. اما بخش دیگر، از زمان و دوران تحول چندان خبری ندارد و دوران پایانی، یعنی دوران سلطنت تکنیک را تمام تاریخ جدید و کمال آن می‌انگارد و به قهر آن تسلیم شده است، هر چند که از این تسلیم نیز خبر ندارد. در این وضع باید تامل کرد.

از انتشارات گرامی نقد فرهنگ که این دفتر را چاپ و منتشر می‌کند، سپاسگزارم. از همکاران گرامی‌ام آقای مهندس سید علی پزشکی، خانم بهاره برزگر و خانم مرضیه مقدم که در آماده‌سازی این دفتر شرکت موثر داشته‌اند نیز بسیار ممنونم.

رضا داوری اردکانی
بهمن ۱۴۰۱

 Posted by at 11:39 pm
Jun 162024
 

درک می‌کنم که مردم و خصوصا نسل‌های جوان‌تر از این ناکارآمدی، توسعه‌نیافتگی، فشارهای اقتصادی و بی‌توجهی به خواست‌های‌شان عصبانی و بی‌حوصله باشند و به همین دلیل به هیچ‌وجه حال و حوصله و دل و دماغ پیگیری کردن گفت‌و‌گوها و بحث‌های تئوریک را نداشته باشند.

ولی واقعیت این است که برای توسعه و پیشرفت یک جامعه حتما نیازمند پشتوانه‌های تئوریک هستیم. بدون آگاهی از وضع موجود، داشتن ایده‌هایی در مورد وضع نهایی و بحث در مورد چگونگی طی کردن این مسیر، امکان موفقیت وجود ندارد. در هر سه مورد نیز بحث‌های تئوری برای روشن کردن وضعیت «بسیار ضروری» هستند.

این موضوع را قبل‌تر نیز سعی کرده بودم با عباراتی دیگر بیان کنم. در ابتدا، احتمالا چنین بحث‌های تئوریکی بیشتر در لایه‌های نخبگان جامعه شکل می‌گیرد. سپس، بعد از مقدار قابل توجهی چکش‌کاری، رفت‌وبرگشت، مباحثه و مناظره، نقد و بررسی و به‌چالش‌کشیدن، احتمالا ایده‌های نو و راه‌حل‌های نسبتا کارآمد و مناسبی ارایه می‌شوند. در این صورت آن ایده‌های اولیه که خاستگاه‌شان بحث‌های تئوریک بوده‌اند، به شکل گفتمان‌هایی در خواهند آمد و در سطح جامعه گسترس خواهند یافت. تازه در چنین شرایطی که ایده‌ای در جامعه مورد پذیرش اکثریت افراد باشد، می‌توان به اجرای کردن آن فکر کرد.

به علت این ضرورت غیرقابل‌انکار، از همه، خصوصا از جوان‌ترها، با همه آگاهی‌ای که از کلافگی و بی‌حوصله‌گی‌شان دارم، می‌خواهم که مباحث تئوریک را جدی بگیرند و خودشان و اطرافیان‌شان را به افزایش آگاهی در مورد مسایل‌مان و اندیشیدن عمیق در مورد آن‌ها ترغیب نمایند. تنها در این صورت است که ایده‌ها و راه‌حل‌های بدیع زاده می‌شوند و گسترش می‌یابند؛ و تنها در این صورت است که کیفیت زندگی‌های‌مان تغییر خواهد کرد. چنین باد!

 Posted by at 12:26 pm
Jun 162024
 

بسیار غیر عاقلانه است که توقع داشته باشیم آدم‌ها با ما سازگار شوند و بر وفق مرادمان رفتار کنند؛ من هرگز به چنین وهمی دل نبستم. من همیشه هر انسانی را به عنوان یک فرد واحد و مستقل در نظر گرفتم که باید او را با تمام خصوصیات منحصربه‌فردش بشناسم و درک کنم، ولی درعین‌حال کوچکترین توقعی از او برای همراهی متقابل نداشتم. به این طریق توانستم با هر سنخ آدمی ارتباط برقرار کنم و حرف بزنم، و این به تنهایی دانش من درباره‌ی آدم‌ها و خلق‌وخوی متفاوت ایشان را وسعت داد، خاصیتی که برای چابکی و زبردستی در زندگی نیازمان می‌شود.
(یوهان ولفگانگ فون گوته)

چیرگی (فصل ۴)، رابرت گرین، ترجمه آرسام هورداد

 Posted by at 11:35 am
May 202024
 

امروز نسیم مطبوعی می‌آمد…
ولی من سال‌ها پیش گرم و زنده بر شن‌های تابستان زندگی را بدرود گفته بودم. و زمان در من خفت و من در زمان مردم؛ تا قاصد میلیون‌ها لبخند گردم، تابستان مرا، در بر خواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گشود…
و ماه، افسونگر مانند همیشه، در آسمان بود؛ وقتی من نبودم. و برای کسی مهم نبود که من کی و چگونه مردم…
و طبیعت، هنگامی که بودم و هنگامی که نبودم، زیبا بود…
امروز نسیم مطبوعی می‌آمد…

پی‌نوشت: حدود بیست سال است که این ترانه فرهاد (کتیبه) گاه و بیگاه در ذهنم زمزمه می‌شود و چند روز قبل در میان کلمات فوق جای گرفت.

 Posted by at 6:00 pm
May 092024
 

تا به خودم بیایم، لحظات از میان دستانم سر می‌خورند و فرو می‌غلتند به اعماق اقیانوس ازلیت. غصه‌ام می‌شود که برای همیشه از دست‌شان داده‌ام!

 Posted by at 11:46 am
Apr 142024
 

حمله دیشب ایران به اسراییل فراتر از انتظارم بود. قبل از حمله احتمال می‌دادم که اگر هم قرار است اهدافی در خاک خود اسراییل زده شود، احتمالا این حملات از کشوری غیر از ایران (مانند سوریه) صورت بگیرد. همچنین تعداد پرنده‌های شلیک شده نیز بسیار فراتر از انتظارات بود. در همین رابطه چند نکته به ذهنم می‌رسد.

۱- حمله‌ای در این ابعاد با احتمال قریب به یقین «بدون مخالفت جدی» آمریکا صورت گرفته است. احتمالا بخشی از تلاش‌های دیپلماتیکی که در روزهای قبل در حال جریان بود، به چانه‌زنی یا رسیدن به نوعی توافق نانوشته درباره حجم و نوع پاسخ ایران اختصاص داشته است. فکر می‌کنم تیم بایدن (مانند تیم اوباما) هیچ دل خوشی از اسراییلی‌های تندرو ندارند و برخلاف حرف‌هایی که در ظاهر می‌زنند، شاید حتی بدشان نیاید ناتانیاهو یک گوشمالی‌ای هم داده شود. به نظر می‌آید در تماس بایدن و ناتانیاهو هم، عدم پاسخ‌گویی اسراییل از سوی بایدن مورد تاکید قرار گرفته است.

۲- در راستای همان توافقات نانوشته، شاید ایران هم به جای سیاست‌های قبلی، به راه‌حل دوکشوری (که مورد حمایت آمریکا و غربی‌ها هست) رضایت داده باشد. چند وقتی است که زمزمه‌هایی از «عدم مخالفت» ایران با این راه‌حل شنیده می‌شود. این مسیر اگر درست و عقلانی پیش گرفته شود، احتمالا هم به نفع فلسطینی‌ها و صلح خاورمیانه، و هم به نفع ما خواهد بود.

۳- ایران این بار برخلاف پاسخ به حمله آمریکا علیه شهید سلیمانی، با آرامش و اعتماد به‌نفس بیشتری کار را پیش برد. از همان ابتدای شروع پرتاب پهپادها (و با وجود اینکه چند ساعتی طول می‌کشیدند تا به مقصد برسند)، به طور رسمی اعلام شد که حمله صورت گرفته است. و در ادامه هم، از همه نقاط ایران (تبریز، تهران، شیراز، اصفهان، کرمانشاه و …) موشک‌هایی شلیک می‌شدند و تصاویر پرتاب‌ها رسانه‌ای می‌شد. اینکه بخش زیادی از حملات توسط پهپاد‌ها و موشک‌های با سرعت پایین‌تر صورت گرفت نشان از این داشت که ایران بیش از اینکه بخواهد قصد آسیب زدن و تخریب داشته باشد، قصد اجرای یک نمایش قدرت را داشت، که اعلام کند خاک اسراییل در دسترس است و سیستم پدافندی آن کارآمد نیست.

۴- گستردگی و اعتمادبه‌نفس ایران احتمالا حکایت از توافقاتی پشت‌پرده برای کسب حمایت روسیه یا چین (یا هردو) برای استفاده از حق وتوی قطع‌نامه‌های احتمالی شورای امنیت علیه ایران را دارد.

۵- اگر حملات فوق با یک تلاش قوی و منسجم دیپلماتیک به قصد برقراری صلح در خاورمیانه تکمیل شود، احتمالا سیر تحولات آتی به نفع ایران خواهد بود.

در نهایت اینکه واقعا شرایط پیچیده است و اوضاع پیش‌بینی‌پذیر نیست! باید منتظر بمانیم و تحولات روزهای آینده را ببینیم…

 Posted by at 12:51 pm
Feb 112024
 

پیش‌درآمد:
متنی که در ادامه می‌آید از آنچه که فکر می‌کردم طولانی‌تر شد. ایده اصلی نوشته چندان هم طولانی نبود، ولی احساس کردم برای روشن شدن مطلب باید توضیحات و حواشی‌ای به آن اضافه کنم. در نتیجه شد متنی که در ادامه می‌آید.

از طرف دیگر، حدود ده سالی از بازگشتم به ایران و شروع کارم می‌گذرد. وقتی به ده سال قبل خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم چه خام‌اندیشانه بسیاری از پیچیدگی‌های مسایل‌مان را درک نمی‌کردم. خلاصه اینکه شاید بتوانم بگویم متن فوق تا حدی نتیجه تجربیات ده سال گذشته است.

۱- احتمالا شاهد راه‌حل‌هایی که برخی افراد در مورد مسایل و مشکلات ارایه می‌کنند، بوده‌اید. مثلا شنیده‌اید که برخی می‌گویند اگر می‌خواهید مشکلات مملکت حل شوند باید نخبگان سر کار بیایند. یا برای حل مشکل ترافیک باید حمل‌ونقل عمومی را افزایش داد. یا هرکسی بیاید از این‌ها بهتر است. یا مثلا حل فلان مشکل که کاری ندارد؛ ژاپنی‌ها برای حل آن بهمان کار را کرده‌اند، یا آلمانی‌ها کار دیگری کرده‌اند و امثال آن. کسی هم نمی‌پرسد که در طول سده‌ها و خصوصا در حدود صد سال اخیر از انقلاب مشروطه به بعد، به نحوی خواسته‌ایم نخبگان سر کار بیایند ولی در عمل وضع‌مان این شده. بالاخره در مقام حرف که کسی با گزاره روی کار آمدن نخبگان مشکلی ندارد. یا اینکه همه با تمام وجود می‌خواهیم مشکلات اقتصادی، بیکاری، ترافیک، مصرف انرژی، و مانند آن‌ها حل شوند. پس ایراد کار کجاست که مشکل بر مشکل افزوده می‌شود، بدون اینکه راه‌حلی پیدا شود؟

من به این راه‌حل‌های کلی و دم‌دستی نام راه‌حل‌های زرد قهوه‌خانه‌ای را می‌دهم (زردش که واضح است چرا! قهوه‌خانه‌ای‌اش هم بر می‌گردد به صحبتی که حین خوردن چای با یکی از دوستان داشتیم و راه‌حلی اینچنینی در مورد مسئله‌ای که یادم نیست چه بود(!)، با توجه به رویکرد فروشگاه‌های زنجیره‌ای استارباکس می‌داد!). راه‌حل‌های زرد قهوه‌خانه‌ای، راه‌حل‌های ساده‌انگارانه‌ای هستند که عملا حاوی هیچ اطلاعاتی نیستند و به هیچ کاری هم نمی‌آیند. غرغرهایی هستند که دو همکار حین نوشیدن چای یا قهوه مطرح می‌کنند یا شهروندانی در اتوبوس یا تاکسی در مورد آن‌ها صحبت می‌کنند. شاید این نوع صحبت‌ها برای لحظاتی رنج‌های گوینده و شنونده را التیام ببخشند (که البته استفاده از آن به عنوان مکانیزم دفاعی لزوما بد نیست)، ولی غیر از این «هیچ» فایده دیگری ندارند. به طور خاص انتظار می‌رود «حداقل» افرادی که در جایگاه ارایه راه‌حل، سیاست‌گذاری،‌ مدیریت و مانند آن هستند، از چنین دامی (یعنی ساده‌سازی غیرواقعی مسایل و مشکلات) جدا بپرهیزند.

۲- مدت زمان زیادی است که به مباحث مربوط به توسعه و مشکلات پیش روی ما در مسیر توسعه‌یافتگی علاقمند هستم. در حد وقت و توانم هم تلاش کرده‌ام مباحث متنوعی را دنبال کنم و نظر افراد مختلف را در مورد مسایل گوناگونی که داریم، بخوانم یا بشنوم. پس از وقایع پیش آمده‌ی پارسال نیز بیش از قبل مطالب افراد مختلف با دیدگاه‌های تئوری و سیاسی گوناگون را به امید یافتن پاسخ‌هایی برای چالش‌های پیش روی جامعه‌مان دنبال کرده‌ام. مشکلات و چالش‌های پیش روی ما یکی و دو مورد نیستند و در گذر زمان بسیار متنوع، پرتعداد و عمیق شده‌اند. در حال حاضر در مورد این نکته بین افراد و گروه‌های مختلف جامعه، بین افراد درون و بیرون حاکمیت و خلاصه همه، تفاهمی شکل گرفته است. یعنی در مورد اینکه مسئله داریم (و تعداد مسایل‌مان هم بسیار زیاداست) کسی شک ندارد (در این باره نباید لزوما به صحبت‌های رسمی حاکمیت توجه کرد). واقعیت این است که همه آحاد جامعه مشکلات را با تمام وجود لمس کرده است. یعنی اگر بپرسند که این روزها همه ایرانی‌ها، با عقاید و نظرات مختلف، بر سر چه موضوعی با هم تفاهم دارند، همه متفق‌القول تصدیق می‌کنند که ایرانیان بر سر اینکه مشکلات زیادی دارند، هم‌نظر هستند!

ولی متاسفانه نکته‌ای که توجه را جلب می‌کند این است که گویی در همین نقطه متوقف شده‌ایم. من در تلاش برای یافتن پاسخ این سوال که اکنون چه باید انجام دهیم، در همه مطالبی که دنبال کرده‌ام، نکته‌ی دندان‌گیری پیدا نکرده‌ام. یعنی راه‌حل‌هایی که توسط افراد و گروه‌های مختلف ارایه می‌شوند (تازه اگر راه‌حلی ارایه شود، و فقط به ذکر مصیبت اکتفا نشود)، راه‌حل‌هایی نیستند که پیچیدگی و چندبعدی بودن ابعاد مسایل را در نظر بگیرند و پاسخ سوال‌ها و انتقادهای مختلف را بدهند. به نظرم جامعه ایرانی به عنوان یک کل، و تک‌تک افراد آن به عنوان موجودیت‌های مستقل، هنوز به یک چارچوب جامع برای فرمول‌بندی کردن مسایل، یافتن پاسخ‌های مناسب و ارایه اقدام‌های عملی برای پیش‌برد و برون‌رفت از چالش‌ها دست نیافته است.

اینکه گفت‌و‌گوهایی پیرامون مسایل‌مان شکل گرفته است بسیار خوب و امیدوارکننده است، ولی کافی نیست. باید گفتگوها بسیار گسترده‌تر شوند و مردم و نخبگانِ بخش‌های مختلف جامعه، دل‌سوزانه و مسئولانه درگیر این گفتگوها شوند. همچنین نیاز داریم رنگ‌و‌لعاب گفت‌وگو‌ها از حالت توصیفی و عجزولابه به ارایه راه‌حل تغییر کند. شاید تا مدتی قبل، این‌که از مشکلات گفته شود فایده داشت، ولی الان اینکه کسی بیاید و لیستی از مسایل و نابسامانی‌ها را ردیف کند، دیگر جذاب نیست. همچنین اینکه به دنبال مقصر مشخصی برای مسیر طی شده و رسیدن به نقطه حال حاضر باشیم نیز فایده‌ای برای ما ندارد. اینکه راه آمده را نقد کنیم،‌ خیلی هم مفید و لازم است. ولی مشخص شدن اینکه گروه «آ» مقصر بوده یا «ب» چیزی از پیچیدگی مسایل امروز ما کم نمی‌کند. و در عین حال احتمالا یافتن مقصر در راستای همان ساده‌سازی‌هایی است که به نظرم باید با وسواس از آن‌ها دوری کنیم، چون احتمالا اینجا هم پاسخ پیچیده و چندوجهی خواهد بود؛ که «همه» به نحوی تقریبا تاثیرگذار، در شرایط به‌وجود آمده نقش داشته‌اند! به هر حال درست یا غلط، تقصیر هرکسی بوده یا نبوده در نقطه کنونی هستیم. سوال مهم این است: چه باید کرد؟

پاسخ این سوال در یک خط و دو خط داده نخواهد شد. احتمالا برای رسیدن به جوابی عملی و موثر، نیاز به طی یک فرایند فراگیر و محتملا طولانی داریم. به عنوان یک مرحله صفرم (و قبل از یافتن پاسخ مشکلات) لازم است وارد گفتگوی جدی، گسترده و مسئولانه شویم. و برای اینکه گفتگوهای نتیجه‌بخشی داشته باشیم لازم است خودمان به عنوان کسانی که وارد گفت‌و‌گو می‌شویم و همچنین به عنوان کسانی که پای گفت‌و‌گوهای دیگران می‌نشینیم، تلاش کنیم نقادانه بپرسیم برای کدام مشکل چه راه‌حلی ارایه می‌شود، نحوه اجرای دقیق آن چگونه است و به سوال‌ها و انتقادات وارد شده به راه‌حل‌های ارایه‌شده چه پاسخ‌های داده می‌شود، و آیا آن پاسخ‌ها قانع‌کننده هستند یا خیر.

احتمالا به علت پیچیده بودن مسایل، راه‌حل‌های ارایه شده نیز در نهایت باید پیچیده و چندوجهی باشند. جامعه ایرانی در کلیت آن، هنوز به پاسخ‌های مناسب و عملی‌ای برای برون‌رفت از مشکلات پیش‌آمده دست نیافته است. چرا که درنیافته برای یافتن پاسخ چالش‌هایش باید یک فرایند طولانی و پیچیده را طی کند. در این راستا و برای تحقق این فرایند، گفتگوهای معطوف به یافتن پاسخ، نقد پاسخ‌های ارایه شده، اصلاح راه‌حل‌ها و ایده‌ها، و تکرار چندین و چندباره این مراحل از شرایط لازم برای رسیدن یک جامعه به پاسخ‌های مورد نظرش خواهد بود.

در شرایط کنونی اگر کسی یا گروهی ادعا کند برای مسایل درهم‌تنیده ایران راه‌حل‌های جامع و عملی‌ای دارد، اولین عکس‌العمل من «شک» خواهد بود. یعنی نسبت به ادعایش تردید جدی خواهم داشت. به هرحال مدت‌هاست که همه حرف‌های‌شان را زده‌اند و راه‌حل‌های‌شان را ارایه کرده‌اند. به نظرم هیچ‌کدام پاسخ‌گوی عملی چالش‌های ما نیستند؛ و ما به عنوان یک ملت، نخبگان ما، سیاسیون ما و همه و همه به یک تعبیری به بن‌بست رسیده‌ایم. و برای برون‌رفت از آن احتیاج به ایده‌های جدید، نو و خلاقانه، با در نظر گرفتن همه شرایط و جوانب را داریم.

خلق چنین ایده‌هایی کار یک نفر و چند نفر و این گروه و آن دسته نیست. در آن بزنگاه‌هایی هستیم که یک ملت باید با هم‌فکری و همکاری با یکدیکر و با گفتگو از نوعی که در بالا به آن اشاره کردم، به «خلق راه‌های جدید» بپردازد.

۳- برای روشن شدن بهتر ایده گفتگوی نقادانه و فراگیر به ذکر خاطره‌ای متوسل می‌شوم. در دوران تحصیلم در سوییس، یکی از دانشجویان سوییسی در یک سخنرانی در مورد نحوه تصویب قوانین سازمانی مانند همان دانشگاهی که در آن تحصیل می‌کردیم، صحبت کرد. با یک فاصله حدودا ۱۵ ساله و از روی حافظه سعی می‌کنم کلیت مراحل مختلف را بگویم. در عمل تقریبا چنین اتفاقی می‌افتد که برای آماده کردن قوانین، اعلام عمومی می‌کنند که می‌خواهیم فلان سازمان را راه بیاندازیم، اگر کسی نظری در مورد پیش‌نویس قوانین آن دارد نظراتش را مطرح کند. همه احزاب و افراد و گروه‌های علاقمند نظرات‌شان را ارسال می‌کنند. سپس جمعی، نظرات را جمع‌آوری می‌کنند و سعی می‌کنند پیش‌نویسی برای قوانین آن موسسه (مثلا دانشگاه) بنویسند. این پیش‌نویس مجددا برای مدتی در معرض نظرات عموم مردم قرار می‌گیرد و این مراحل چندین مرتبه تکرار می‌شود تا نهایتا اکثریت افراد نسبت به آن پیش‌نویس نظر مثبتی داشته باشند. بعد از آن وارد مراحل تصویب پیش‌نویس و تبدیل شدن آن به قانون می‌شوند. کل این فرایند، اگر اشتباه نکنم گاهی ممکن است بین پنج تا هشت سال طول بکشد. ولی در نتیجه، قانونی که خروجی این فرایند است مورد وثوق بخش اعظمی از جامعه خواهد بود. این را اغراق نمی‌کنم اگر بگویم برای سوییسی‌ها قانون مانند وحی محترم بود. این تجربه بسیار گرانقدری است که یک ملت به آن رسیده است که اگر در ابتدای کاری وقت قابل توجهی برای بررسی و دقیق‌کردن ایده‌ها صرف کند، احتمالا در ادامه کار از بسیاری از هزینه‌های بی‌مورد جلوگیری خواهد شد و کارها با یک وفاق جمعی خیلی راحت‌تر به پیش خواهند رفت.

نکته بالا را گفتم تا کمی منظورم را از گفتگوی چالشی، منتقدانه و رفت‌وبرگشتی واضح‌تر کنم. با توجه به شرایط‌مان، چنین چکش‌کاری‌ای باید در همه سطوح جامعه رخ دهد و همه افراد درگیر آن شوند تا در نهایت بتوانیم به زایش ایده‌های نو برای برون‌رفت از بن‌بست حاضر بپردازیم.

۴- می‌خواهم در اینجا یک اشاره‌ای هم به مفهوم «پیچیدگی» (Complexity) کنم. مدتی قبل یکی از قسمت‌های پادکست «بی‌پلاس» که خلاصه کتاب The Origin of Wealth بود را گوش می‌کردم. اریک بین‌هوکر (Eric Beinhocker) نویسنده کتاب سعی می‌کند استدلال کند که برای توضیح رشد بسیار پرسرعت اقتصادی دنیا در چند سده اخیر، احتیاج به ایده‌ها و مدل‌های جدیدتر اقتصادی وجود دارد و سعی می‌کند با وام گرفتن از مفاهیم مربوط به سیستم‌های پیچیده در فیزیک و ریاضیات، ایده‌هایی را ارایه کند که تا حدی این رشد انفجاری بشر در زمینه اقتصاد، فناوری و مانند آن را در دو-سه سده اخیر توضیح دهد.

با این مقدمه و با فرض اینکه کلیت ایده‌های نویسنده در مورد پیچیدگی اقتصاد، سیاست و روابط انسانی حال حاضر بشر را بپذیریم، یک دغدغه نگران‌کننده ذهنم را درگیر می‌کند. این دغدغه به مشاهده فراگیریِ ارایه راه‌حل‌های زرد قهوه‌خانه‌ای که در بالا اشاره شد هم باز می‌گردد. یکی از دلایلی که ذهن ایرانی (به عنوان یک مفهوم کلی که برآیند تفکرات فردفرد ایرانیان است) نمی‌تواند بر مشکلاتش فائق شود این است که هنوز توانایی درک پیچیدگی‌های دنیا را (با همان مفهومی که در بالا اشاره کردم) ندارد. ما در اینجا با یک عدم توانایی عمومی و فراگیر مواجهیم که علاقمند است همه چیز را ساده کند. وارد مثال‌ها نمی‌شوم تا به کسی بر نخورد! ولی اگر دقت کنید این مشکل را در گروه‌های مختلف، صنف‌های گوناگون، افراد طبقات مختلف جامعه، سازمان‌های متفاوت و خلاصه در جای‌جای ساختار فکری، اجتماعی، سیاسی و مدیریتی ایرانیان می‌بینید.

ذهن‌های ساده توانایی درک شرایط پیچیده را ندارند و نمی‌توانند ایده‌های خلاقانه برای برون‌رفت از مشکلات چندوجهی ما ارایه دهند. یکی از دلایلی که ساده مانده‌ایم، عدم توانایی‌مان در گفتگو کردن و پایبندی به ملزومات آن است. ایده‌های پیچیده و خلاقانه زاییده فقط یک ذهن نیستند. اگر کمی با تاریخ علم آشنا باشیم می‌بینیم که خلق ایده‌های جذاب و ناب معمولا در یک بستر فرهنگی، اجتماعی و علمی خاص و در تعامل جمعی از افراد شکل می‌گیرد. این چکش‌کاری راه‌حل‌ها و امکان نقد سازنده آن‌هاست که در یک تعامل رفت و برگشتی، راه‌های جدیدی را پیش روی جامعه‌ای باز می‌کند.

۵- جامعه‌ای که از جنبه‌های مختلف تحت فشار و تهدید قرار بگیرد، احتمالا با تغییرات وسیعی مواجه خواهد شد. گاهی این تغییرات منجر به فروپاشی و انقراض یک قوم خواهد شد یا از طرفی به نحوی جامعه را درگیر خواهد کرد که با نوعی خلق ایده‌های جدید و زایش مواجه خواهیم شد. در مورد جامعه ایران، با توجه به شواهدی که دیده می‌شود، فکر می‌کنم با گزینه دوم مواجه هستیم. در صد-دویست سال اخیر هم جامعه ما چندباری تلاش کرده تا خلق‌های جدیدی را صورت دهد. ولی هربار به نحوی این فرایند ابتر مانده است (مثلا شاید یکی از عوامل آن آیتم ۴ باشد). اکنون هم با یکی از نقاط تعیین‌کننده و سرنوشت‌سازمان روبرو هستیم. آیا این بار ایرانیان می‌توانند به خلق ایده‌های جدید و گشودن راه‌های نو نائل شوند؟

همان‌طور که بالاتر اشاره کردم، به عنوان پیش‌شرط موفقیت، باید همه افراد جامعه به صورت عام و نخبگان صنف‌های مختلف به صورت خاص احساس نیاز کنند و وارد گفتگوهای جدی، چالشی و نقادانه بشوند تا پاسخ‌های مورد نیاز ما از چکش‌کاری بین بحث‌ها، ساخته و زاده شود. اگر جامعه ایرانی حوصله کند، با یک زایمان روبرو خواهد بود. زایمانی که احتمالا دردناک باشد، ولی در نتیجه آن فهم و آگاهی او را به طور جدی از دنیا تغییر خواهد داد. و همه ما، تک‌تک افراد جامعه، وظیفه داریم این بار همه تلاش خودمان را انجام دهیم، هر آن‌چه در چنته داریم را روی دایره بریزیم، اوج هنر و خلاقیت خودمان را در طرح و ارایه ایده‌های نو به‌کار ببریم، بگوییم و بشنویم، بنویسیم و بخوانیم، محتواهای مفید تولید کنیم، نقد کنیم، و خلاصه یک گفتگوی ملی و فراگیر را شکل دهیم. باشد که هرچه بیشتر فرایند فوق را تسهیل کنیم و به یک نتیجه رضایت‌بخش برای همه‌مان برسیم.

۶- در پایان این مسئله را هم مطرح کنم که آگاهم هر پیشنهادی (مانند پیشنهاد دعوت به گفتگوی چالشی، منتقدانه و فراگیر که در بالا مطرح شد) خطر تبدیل شدن به راه‌حل‌های زرد قهوه‌خانه‌ای را دارد. برای جلوگیری از این چالش، من هم باید سعی کنم تا حد قابل قبولی در مورد جزئیات روش و اینکه چرا می‌کنم فکر می‌کنم این ایده‌ها جواب می‌دهد صحبت کنم.

در همین رابطه به چند نکته اشاره می‌کنم. اول اینکه برای فراگیر شدن گفتگوها در سطح ملی مسیر طولانی‌ای در پیش داریم. یعنی فکر نمی‌کنم پیشنهاد «گفتگو»، شبیه اکسیری جادویی عمل کند و از همین فردا همه مردم ایران در حال گفتگوی مسئولانه، خلاقانه، نقادانه و چالشی در مورد مسایل کشور باشند. گفتگو کردن مرام‌هایی دارد که یک مجموعه از آدم‌ها باید در طول زمان فرا بگیرند. برای این کار باید تمرین کنیم. هر کسی در حوزه نفوذش (هرچقدر هم محدود و کوچک) باید تلاش کند مرام گفتگو را گسترش دهد.

از طرف دیگر اما شواهدی دیده می‌شود که هم نشان از استقبال جامعه به گفتگوی نقادانه دارد و هم نشان از توجه افراد اهل تفکر به گسترش این ایده. در این راستا ارجاع می‌دهم به کانال‌ها و گروه‌های مختلفی که مطالب و محتوی نسبتا خوبی (در تلگرام، اینستاگرام، یوتیوب و مانند آن) تولید می‌کنند و سعی دارند با دنبال‌کنندگان خود نیز یک گفتگوی دوطرفه را شکل دهند. تعداد این کانال‌ها نسبتا زیاد است و دنبال‌کنندگان قابل توجهی نیز دارند. هرچند که هنوز از یک گفتگوی فراگیر فاصله زیادی داریم. ولی همین گستردگی هسته‌های کوچک امیدوار کننده است.

سوالاتی که اذهان افراد جامعه ما را با خود درگیر کرده بسیارند و افراد جویای پاسخ آن‌ها هم بسیار بیشتر از قبل شده‌اند. این شرایط فرصت خوبی برای کسانی که فکر می‌کنند ایده‌های قابل توجهی دارند فراهم کرده تا آن‌ها را با بقیه افراد جامعه درمیان بگذارند و نقدها را بشنوند.

باور دارم با گذشت زمان این هسته‌های کوچکی که اینجا و آن‌جا گفتگوهایی را شکل داده‌اند، اگر به گفتگوی دوطرفه و نقادانه پایبند باشه، کم‌کم وسیع‌تر شده و امکان گفتگوهای گسترده‌تری را فراهم می‌کنند. در سالیان گذشته، این هسته‌ها به مرور ایجاد شده‌اند، رشد کرده‌اند و مباحث جدی‌تر از لایه‌های اندیشمندان و سیاست‌گذاران به مردم عادی منتقل شده است. امید می‌رود که در ادامه و به تدریج، این فرهنگ و دغدغه‌مندی گفتگو با تلاش عده زیادی که برای گسترش آن تلاش می‌کنند گسترش بیشتری بیابد…

به منظور گسترش فرهنگ گفتگو باید ایده‌های مطرح شده در این رابطه به بحث و نقد گذاشته شوند، تا بتوانیم سرعت گسترش این توانایی را در جامعه افزایش دهیم. و در ادامه، شمای علاقمند به این موضوعات باید این ایده‌ها و ایده‌های مشابه را نقد کنید و اگر انتقاد جدی‌ای دارید، راه حل خودتان را هم مطرح نمایید. به امید دستیابی به سعادت و بهروزی برای همه ایرانیان و همه انسان‌ها.

 Posted by at 11:48 am
Jan 142024
 

شیخ را گفتند در باب ایمان برای‌مان بگو. گفت آن را مراتبی است و پایین‌ترین مرتبه آن، ایمان ناشی از جهل است. و چه بسیار به‌ظاهر مومنانی را که به جهل مومنانه‌شان در آتش عذاب بسوزانند!

 Posted by at 10:15 am
Jan 042024
 

من اگر دشمن قسم‌خورده‌ام به معنای واقعی کلمه «اصول‌گرا» باشد (یعنی مجموعه اصولی داشته باشد و حقیقتا به آن‌ها پایبند باشد)، تعامل با او برایم هزاران بار راحت‌تر از به ظاهر دوستانی است که تکلیف آدم نه با خودشان مشخص است و نه با اصول‌شان! متاسفانه در این روزگار مه‌آلود، بسیاری در دسته همان «به ظاهر دوستان» قرار می‌گیرند!

پی‌نوشت: از آنجایی‌که در این روزهای بلبشو، حرف‌ها معمولا درست فهم نمی‌شوند و شنونده‌ها برداشت بی‌ربطی از سخنان گوینده می‌کنند، تاکید می‌کنم که «اصول‌گرایی» را در مفهوم کاملا عام آن استفاده کرده‌ام، مستقل از معنای آن در سیاست این روزها.

 Posted by at 3:30 pm