در مورد کوتاه بودن زندگی دنیا، چشمم به این دو مورد (آیات ۱۰۲ تا ۱۰۴ سوره «طه» و آیات ۱۱۲ تا ۱۱۴ سوره «مومنون») در قرآن افتاد. حس و حال این آدمها خیلی جالبه. اول اینکه یکجور حس گیجی و منگی از صحبتهاشون برداشت میشه. بعد هم اینکه انگار حضور در دنیا براشون در حد یک تجربهی خیلی سریع اتفاق افتاده. این حس رو دارند که به سرعت رفتهاند و برگشتهاند؛ به خاطر همین هم انگار درست متوجه نشدهاند چه اتفاقی براشون افتاده و گیج شدهاند. این حالت سرگشتگی رو مثلا در آیات ۶۲ و ۶۳ سوره «ص» هم به نحو دیگهای میشه مشاهده کرد.
[همان] روزی که در صور دمیده میشود، و در آن روز مجرمان را کبود چشم برمیانگیزیم (۱۰۲). میان خود بهطور پنهانی با یکدیگر میگویند: «شما [در دنیا] جز ده [روز، بیش] نماندهاید» (۱۰۳). ما داناتریم به آنچه میگویند، آنگاه که نیکآیینترین آنان میگوید: «جز یک روز بیش نماندهاید» (۱۰۴).
[ سوره طه ]
میفرماید: «چه مدت به عدد سالها در زمین ماندید؟» (۱۱۲). میگویند: «یک روز یا پارهای از یک روز ماندیم. از شمارگران [خود] بپرس» (۱۱۳). میفرماید: «جز اندکی درنگ نکردید، کاش شما میدانستید» (۱۱۴).
[ سوره مومنون ]
و میگویند: «ما را چه شده است که مردانی را که ما آنان را از [ زمرهی] اشرار میشمردیم نمیبینیم؟» (۶۲). آیا آنان را [در دنیا] به ریشخند میگرفتیم یا چشمها [ی ما] بر آنها نمیافتد؟ (۶۳).
[ سوره ص ]