Dec 302016
 

بچه‌های انجمن علمی دانشکده کامپیوتر همت کردند و امسال دومین «مجموعه سمینارهای زمستانه» را برگزار کردند. ایده اصلی این رویداد از این قرار است که افرادی که برای تعطیلات زمستانی از خارج از کشور می‌آیند، بیایند و در زمینه کاری‌شان یک سخنرانی هم در مورد جدیدترین کارهای پژوهشی‌شان ارایه کنند.

پارسال خیلی در جریان این سمینارها قرار نگرفته بود ولی با اطلاع‌رسانی بهتر بچه‌ها، امسال توانستم در این سمینار دو-روزه شرکت کنم. علاوه بر سخرانی‌های خوب و جالبی که وجود داشت، فرصت شد تعدادی از بچه‌های قدیم و دوستان را هم ببینم. در طول سمینار احساس می‌کردم که واقعا در یک کارگاه یا کنفرانس حرفه‌ای شرکت کرده‌ام. عمدتا سخنرانی‌ها جالب بودند و ارایه‌ها هم خوب بود و استقبال دانشجوها هم از سخنرانی‌ها خیلی قابل توجه بود. نتیجه‌اش انرژی مثبت زیادی بود که در این دو روز وجود داشت و آدم را به وجد می‌آورد.

یکی از شرایط لازم برای انجام کارهای علمی عمیق، تبادل ایده‌های مختلف و وجود همکاری علمی است. سمینارها و کنفرانس‌های تخصصی عملا مکان‌هایی هستند که در یک زمان فشرده، تعداد زیادی آدم متخصص دور هم جمع می‌شوند و جدیدترین ایده‌هایشان را مطرح می‌کنند و پایه‌های اولیه همکاری‌های علمی آینده‌شان را شکل می‌دهند. عدم وجود چنین کنفرانس‌های داخلی (یا حداقل تعداد انگشت‌شمارشان) یک از کمبودهایی است که دانشجوها و محققین داخلی دارند.  در چنین شرایطی برگزاری این سمینار زمستانه با این کیفیت، قابل توجه است. نکته جالب دیگر این است که این رویداد عمدتا توسط دانشجویان (فعلی و قدیم) دانشکده انجام می‌شود که قابلیت تقدیر بسیار دارد.

امیدوارم این ایده در طول سال‌های آینده پخته‌تر شود تا این رویداد به یک سمینار کاملا حرفه‌ای تخصصی در حوزه علوم کامپیوتر تبدیل شود. همچنین امیدوارم اساتید دانشکده هم حمایت جدی‌تری از چنین رویدادی داشته باشند و حضورشان در آینده پررنگ‌تر باشد. تجربه کارهای دانشجویی مختلفی که در دانشکده کامپیوتر انجام می‌شود (و این سمینار زمستانه یک مثال موفق از آن‌هاست) خیلی ارزشمند است و باید سعی کنیم نه تنها آن را حفظ کنیم بلکه همه‌مان در هرچه غنی‌تر شدن آن تلاش کنیم.

 Posted by at 12:32 pm
Dec 212016
 

دغدغه‌ها و نگرانی‌های زندگی به صورت نمایی رشد می‌کنند (و البته با همان نسبت قدرت و توانایی‌های آدم هم زیاد می‌شود). در این بین شرایط و مشکلات دانشجوها هم کلی ذهن را به خود مشغول می‌کند.

حس‌های جدیدی هستند این حس‌ها…

 Posted by at 11:46 pm
Dec 202016
 

شب یلداست و تا دیروقت دانشگاه هستیم! من مشغول خواندن مقاله‌های جواد و محمد و رامین هستم. همسر هم با استادش جلسه دارد. یک سر رفته بودم از بوفه چیزی بخرم که دیدم هوا سرد است و بوی برف می‌آید. یاد تعطیلات ژانویه دوران دکترا افتادم که دانشگاه خلوت بود و مشغول کار بودم. یا آن روز اول ژانویه‌ای که با مهدی چراغچی بلند شده بودیم رفتیم دانشگاه و سر ظهری دربه‌در دنبال جایی می‌گشتیم که غذا بخوریم… از فروشنده که خداحافظی می‌کردم یلدا مبارکی گفتم و هر دو خندیدیم.

احساس خوبی دارم… یلدایتان مبارک!

 Posted by at 7:55 pm
Dec 192016
 

دوباره تصمیم گرفته‌ام آدرس اینجا را تغییر دهم. اینکه این آدرس جدید چه مدت دوام می‌آورد و کی دوباره تصمیم به تغییر آن می‌گیرم و سوال‌هایی از این دست را نمی‌دانم. این بار امیدوارم تا مدت بیشتری هوس اسباب‌کشی به سرم نزند. آدرس جدید به قرار زیر است که کلی هم طول و تفصیل دارد:

blog.mahdi.jafari.siavoshani.ir

به نظر می‌آید این نگرانی را داشته‌ام که خودم یا دیگران ریشه آبا و اجدادی‌ام را گم کنند یا در دنیای مدرن و مسطح و «چهل تکه» این روزگار دچار بحران هویت شوم که در نتیجه آن یک چنین آدرس طولانی و «جد و آبادی» را استفاده کرده‌ام که یادم باشد از کجا آمده‌ام و آمدنم بهر چه بوده و به کجا خواهم رفت و چطور خواهم رفت و … اصلا مگر باید جایی رفت؟ (و از این حرف‌ها).

یک مقداری بحث طولانی شد! این پست را در آدرس جدید هم می‌گذارم و نوشتن این وبلاگ را در آنجا ادامه خواهم داد و در یکی‌دو روز (هفته؟) آینده اینجا را هم کم‌کم جمع خواهم کرد. هنوز بعضی چیزها در خانه جدید سر جایش نیست. مثل آدرس «فیدبرنر» این کنار سمت راست که باید به‌روز شود. شاید آدرس‌های دیگری هم سر جایشان نباشد که یا درست خواهند شد یا از نظر دور خواهند ماند! در این حالت دوم، ممنون می‌شوم اگر مشکلی بود خبر دهید.

 Posted by at 12:54 am
Dec 022016
 

(در حالیکه والس در چمن به گوش می‌رسد…) بعد از دو-سه هفته که به خاطر مریضی و سردی هوا و … نتونسته بودم روزهای جمعه برای دویدن بروم، امروز که بارونی بود و خیلی هم سرد نبود بالاخره بر مقاومت‌های درونی غلبه کردم و رفتم پارک! هوا عالی بود و عطر درخت‌های کاج (سرو؟ سوزنی؟!) فضای پارک رو پر کرده بود… خودم را به دست هوای لطیف سپردم و ذهنم را از روزمرگی‌های زندگی خالی کردم… اگر تو هم بودی دیگر همه چیز تکمیل می‌شد 🙂

 Posted by at 11:23 pm