این نقل قول از «مصطفی ملکیان» در مورد “پیشرفت” رو چند وقت پیش در وبلاگِ خلافآمدِ عادت دیده بودم. نکتهی جالبیه که من قبلا جایی ندیده بودم، برای همین دوست دارم اینجا هم بذارمش:
اولین اثر علمزدگی، پذیرش اندیشهی پیشرفت است. حتی کودکان ما هم دائما با این عبارت کلیشهای و قالبی مواجه میشوند: بشر در حال پیشرفت است، انسان امروز پیشرفتهتر از انسان دیروز است، و انسان فردا پیشرفتهتر از انسان امروز خواهد بود. این اندیشه چنان قالبی و کلیشهای شده است که اگر کسی بگوید “سیصد سال پیش هیچ انسانی قائل به پیشرفت نبوده است”، حرفش را باور نمیکنیم.
من یک مقداری سرچ کردم که سخنرانیِ مربوط به این مطلب رو پیدا کنم ولی نتونستم. در عوضش چند جا مطالب شبیه پیدا کردم که اونها رو هم نقل قول میکنم:
امروزه یكى از مفاهیم و یافتههاى بسیار رایج و مورد فهم و قبول بشر، مفهوم پیشرفت است. امروزه باور عمومى آن است كه بشر روزبهروز در حال پیشرفت است. مىتوان گفت این یكى از فطرتها و اندیشههاى استقرار یافته در اذهان و ضمایر انسانهاى امروز است.
اما جالب است بدانیم این اندیشه، بسیار نوظهور است و كمتر از ۲۵۰ سال سابقه دارد. تا ۲۵۰ سال پیش احدى در تاریخ قائل نشده بود بشر در حال پیشرفت است.
اندیشهیِ پیشرفت از اواخر قرن ۱۸ به این سو در اروپا ظهور كرد. پیدایش این اندیشه بسته به سه عامل است. سه عامل دست به دست هم داد و بشر آهسته آهسته این اندیشه را باور كرد. بهگمان بنده نتیجه منطقى هیچكدام از این سه عامل اندیشهیِ پیشرفت نمىباشد، ولى به لحاظ روانشناختى بشر را آماده كرد تا این اندیشه را تلقى و قبول كند…
[ مصطفی ملکیان: انديشهیِ پيشرفت در برابر اميد دينى، چاپ شده در روزنامهی ایران، تیرماه ۸۳ ]
و سه عامل اشاره شده عبارتند از: رشد علوم تجربی، رشد فناوری و علمزدگی (به این معنی که حقیقتی غیر از آنچه توسط علوم تجربی حاصل میشود وجود ندارد).
در مقالهی «مدرنیته را چگونه میفهمم» هم آمده:
جهان نگرى مدرنيسم يك جهان نگرى قائل به پيشرفت است. در حالى كه در اديان و مذاهب جهانى نه تنها چيزى به نام پيشرفت وجود ندارد بلكه به جاى آن، ايدهی «پس رفت» به چشم مىخورد. در جهان نگرى سنتى و دينى، انسان در فطرت خود موجودى آرمانى است. در تقريباً تمامى اديان و مذاهب جهان، براى ديدن و شناختن انسانِ آرمانى، هر چه بيشتر بايد به عقب و به منشأ و سرچشمه بازگشت. به اين اعتبار، انسان نخستين آرمانىتر از انسان بعد و بعدتر است. در اديان و مذاهب جهان انديشه پيشرفت ديده نمىشود و دقيقاً انديشه ضدپيشرفت ديده مىشود. البته اين ايده اديان، در مقام توصيف است نه در مقام توصيه. بدين معنا كه نمىگويند پيشرفت نكنيد بلكه مىگويند بشر تاكنون پيشرفت نكرده است. متقابلاً در انديشه پيشرفت گفته مىشود ما هميشه رو به آيندهاى حركت میكنيم كه فعلاً و عجالتاً در قياس آن آينده در وضعيت بدترى هستيم اما در قياس با گذشته، وضعيت مطلوبترى داريم. به عبارت ديگر انديشه پيشرفت حكم مىكند كه وضعيت جهان رو به كمال است. در حالىكه در تفكر سنتى و دينى، انسانهاى نخستين انسانهاى آرمانى بودهاند و هر چه از تاريخ بشر مىگذرد ما از آن وجه آرمانى خود دور مىشويم. چنين ديدگاهى البته با جهان نگرى مدرن سازگارى ندارد. به اعتبار چنين ديدگاهى است كه در جهان نگرى مدرن چيزى به نام «جهنم» كمتر ديده مى شود. انسان مدرن در آينده خويش بهشت مىبيند نه جهنم. (بگذريم از اينكه مدرنيته در معناى آرمانى خود نه به بهشت قائل است و نه به جهنم) چرا كه به زعم طرفداران مدرنيسم، جهنم اساساً با انديشه پيشرفت ناسازگار است. سازگار نيست كه گفته شود ما به جلو مى رويم ولى مى رويم كه به جهنم برسيم.
[ مصطفی ملکیان: مدرنیته را چگونه میفهمم (بخش اول) ]