Dec 182015
 

حالا کمدی‌ست، طنز تلخ است،  تراژدی‌ست یا هر چیز دیگری که بخواهیم اسمش را بگذاریم (!)؛ خیلی وضعیت ناگواری‌ست که افرادی که قرار بوده خودشان عامل، محرک و نمادی برای رشد و پیشرفت باشند در عمل به یکی از موانع جدی آن تبدیل شده‌اند. در چنین شرایطی آدم باید خیلی محکم باشد که بتواند امیدش را همچنان حفظ کند!

 Posted by at 8:19 pm
Dec 142015
 

فعلا تصمیم گرفته‌ام کانالی در تلگرام راه‌اندازی کنم. قاعدتا اگر استفاده از گوگل‌پلاس راحت‌تر بود، مطالبی که می‌خواستم به اشتراک بگذارم را همانجا به اشتراک می‌گذاشتم. ولی فعلا حداقل برای خودم استفاده از گوگل‌پلاس چندان راحت نیست. مطالبی هم که می‌خواهم همخوان کنم طوری نیستند که خیلی دغدغه خاصی داشته باشم که کجا می‌گذارم‌شان. اینطور هم نیستند که به عنوان پست دائم بخواهم در وبلاگ بگذارم. شاید بیشتر دنبال این باشم که اخباری که جالب هستند را به اشتراک بگذارم (البته خودم را محدود نخواهم کرد). همچنین تلگرام فعلا این حسن را دارد که به‌اشتراک‌گذاری مطالب در آن راحت است. خلاصه اینکه احتمالا برای مدتی تلگرام را تست می‌کنم تا ببینم در عمل ابزار به‌درد بخوری خواهد بود یا نه.

برای عضویت در آن بر روی این نوشته کلیک کنید. لینک آن را کنار صفحه وبلاگ هم خواهم گذاشت.

 Posted by at 8:18 pm
Dec 122015
 

مجله اندیشه پویا (سال ۴، شماره ۳۰، آبان ۱۳۹۴) مصاحبه‌ای کوتاه و خواندنی با داریوش آشوری در مورد «کین‌توزیِ روشن‌فکران ایرانی» دارد که خواندنش را توصیه می‌کنم.

به عقیده آشوری (آن طور که من متوجه شده‌ام) روشنفکران ما (در هر دوره‌ای) در پاسخ به سوال اینکه چرا وضعیت ما این‌گونه است دچار نوعی روان‌پریشی و کین‌توزی شده‌اند که گاهی علت این عقب‌افتادگی را سلطه اعراب و حمله مغول می‌دانند و در چرخشی تاریخی از زمانی به بعد گاهی هم سلطه امپریالیسم را دلیل این وضعیت می‌دانند. از دید آشوری باید بتوانیم خودمان را از شر این کین‌توزی‌ها رها کنیم تا بتوانیم واقع‌گرایانه وضعیت خود را درک کنیم و از شر پیامدهای آنها که مانع پیشرفت ما می‌شود رهایی یابیم.

این جمله را هم دوست داشتم:

آدم‌هایی که از عالم خود بیزارند، اما نمی‌توانند جهان خود را تغییر دهند، دچار انواع بیماری‌های روانی می‌شوند.

پی‌نوشت: این ایده‌آل گرایی باعث ننوشتنم می‌شود. می‌خواهم ببینم می‌توانم کمی نیرویش را کم کنم که بتوانم راحت‌تر و بیشتر بنویسم…

 Posted by at 2:49 am
Oct 242015
 

دو سال پیش که این نوحه زیبا (که توسط حسین فخری خوانده شده است) را پیدا کردم، بارها و بارها بدون اینکه از علاقه‌ام به آن کم شود به آن گوش می‌دادم. بعضی چیزها به علت خاص بودن خودشان یا به علت زمان و مکان خاصی که سروکله‌شان پیدا می‌شود، ماندگار می‌شوند. به این ترتیب ممکن است مفهوم اثری برای یک فرد فراتر از فقط زمان گذشته یا حال برود و در یک فضای فراتاریخی پیوند دهنده زمان‌ها و مکان‌ها متعددی شود.

aushoura

پی‌نوشت: همچنین شطحیات و به مناسبت عاشورا.

 Posted by at 4:19 pm
Oct 222015
 

بعد از مقداری مشورت با عزیزان مشاور، تصمیم گرفتم دست‌نوشته‌های درس فرایندهای تصادفی را فعلا همینطور که هست به صورت عمومی بر روی اینترنت قرار دهم.

دو نگرانی باعث می‌شد که برای عمومی کردن دست‌نوشته‌ها مقاومت داشته باشم. اول اینکه احساس می‌کردم با در دسترس بودن این نوشته‌ها، بچه‌ها دیگر به کتاب‌های مرجع درس مراجعه نخواهند کرد. متاسفانه این‌طور که متوجه شده‌ام در هر صورت تعداد کمی از دانشجوها کتاب‌های مرجع دروس را می‌خوانند و عموما بیشتر به جزوه‌ها تکیه می‌کنند. در این صورت شاید وجود متنی منسجم به یادگیری آن‌ها بیشتر هم کمک کند (در هر صورت مایل هستم تاکید کنم که برای یادگیری چنین درسی هیچ چیز جای خواندن کتاب را نمی‌گیرد). دغدغه دومم هم این بود که دست‌نوشته‌ها را به قصد استفاده شخصی خودم می‌نویسم و به همین دلیل نه کامل و روان هستند و نه خالی از اشکال. با این حال فکر کردم شاید این نوشته‌ها از جزوه‌هایی که خود بچه‌ها می‌نویسند بیشتر به کارشان بیاید. خصوصا که به علت فشردگی محتوای درس مجبور شده‌ام از بعضی بخش‌ها سریع عبور کنم.

این نکته را هم بگویم که محتوی تصویب شده درس فرایندهای تصادفی دانشکده کامپیوتر متناسب با نیازهای گروه هوش مصنوعی دانشکده تهیه شده است و غیر از مبحث فرایندهای تصادفی، شامل مباحثی از نظریه تخمین و پیشبینی و همچنین مدل‌های گرافیکی می‌شود.

دست‌نوشته‌ها را می‌توانید از اینجا دانلود کنید.

 Posted by at 2:33 am
Oct 152015
 

… و گفت آنچه باعث سقوط و تاریکی اهل علم می‌شود حسادت است و عظمت کبر!

 Posted by at 12:29 am
Oct 022015
 

این موضوع مدت‌ها در ذهنم است و خوشبختانه بالاخره فرصتی پیدا کرده‌ام برای نوشتنش. خطابم هم بیشتر دانشجوهایی‌ست که درگیر تصمیم ماندن و رفتن هستند. البته منبری که در ادامه می‌روم کلی‌تر است و شاید در موارد دیگری مانند ادامه تحصیل، تغییر رشته و … هم به کار بیاید!

قبل‌ترها که در مورد دلایل برگشتنم نوشته بودم، گفته بودم که تصمیم‌هایی مثل ماندن، رفتن، بازگشتن و موارد مشابه، تصمیم‌های بسیار شخصی‌ای هستند و نمی‌شود حکم کلی برایشان صادر کرد. هر کسی متناسب با شرایط زندگی و روحیاتش، با توجه به اهداف و آرزوهایش و با در نظر گرفتن توانایی‌ها و نقاط قوت و ضعفش باید چنین تصمیم‌هایی را بگیرد.

یکی از اتفاقات بدی که می‌افتد (افتاده است) این‌ست که بسیاری از آدم‌ها بر اساس «جو» و «جریان» محیط اطراف‌شان تصمیمات مهم زندگی‌شان را می‌گیرند. حالا این قضیه شاید خیلی کلی‌تر گریبانگیر همه ما باشد ولی منظورم اینجا تصمیم‌هایی‌ست که دانشجوها در مورد نحوه ادامه تحصیل و کارشان می‌گیرند. شاید اگر مثالی بزنم قضیه روشن‌تر شود. مدتی قبل دانشجویی (با معدل خیلی بالا) را دیده بودم که در رشته برق و گرایشی در بیزنس (business) از دانشگاه‌های خیلی خوبی پذیرش گرفته بود و در دوراهی تصمیم‌گیری بین این دو انتخاب مانده بود. در چنین شرایطی یکی از دغدغه‌های اصلی‌اش درآمد نهایی این دو رشته بعد از فارغ‌التحصیلی بود! وقتی از او پرسیدم به عنوان رشته تحصیلی و کار در نهایت به کدام‌یک بیشتر علاقه دارد جواب درستی نداشت بدهد؛ جالب اینکه سوال فوق به نظرش چندان سوال مهمی هم نبود! متاسفانه چنین مواردی زیاد است و این اصلا نشانه خوبی نیست. وسعت چنین مواردی نشان‌دهنده این است که بسیاری از آدم‌ها فقط بر اساس تعداد محدودی پارامتر که آن‌ها هم دست‌خوش اعوجاجاتِ محیط کوچک و بسته اطراف‌شان هستند، تصمیم می‌گیرند و خیلی متوجه نیستند که واقعا دارند چه‌کار می‌کنند.

شاید فردی در سنین بیست سالگی چندان آگاه نباشد که در آینده وقتی زندگی‌اش به پیش می‌رود چه خواست‌ها و نیازهایی خواهد داشت که بخواهد بر اساس آن‌ها راهش را انتخاب کند. لزوما مسایلی که سال‌ها بعد برای ما ارزش هستند در حوالی بیست‌سالگی ارزش نیستند و برعکس. همینطور که زندگی پیش می‌رود اولویت‌ها، ارزش‌ها و نیازهای آدم‌ها تغییر می‌کنند. ممکن است بخش‌هایی از وجود یک نفر به حاشیه برود و بخش‌های در حاشیه‌تر بازیگر اصلی شخصیت او شوند. با توجه به این شرایط برای چنین آدمی سخت و خطرناک است که با دید محدودِ بیست سالگی بخواهد تصمیماتی بگیرد که تبعاتش بعدترها روشن می‌شود. این مشکل با توجه به محیط محدود و بسته‌ای که بسیاری از دانشجوها بر اساس آن تصمیم می‌گیرند، پررنگ‌تر هم می‌شود. حداقل کاری که می‌شود انجام داد و قدم اول در تصحیح این مشکل این است که هنگام تصمیم‌گیری‌هایِ مهم به چنین محدودیت‌هایی آگاه باشیم.

نکته‌ای که می‌خواهم بر آن تاکید کنم این‌ست که بر اساس جو و تعدادی پارامتر اندکِ سطحی و ظاهری تصمیم نگیرید. واقعا سعی کنید خودتان و روحیات‌تان را خوب بشناسید و بعد بر اساس آن برنامه‌ریزی کنید و راه زندگی‌تان را انتخاب کنید. سعی کنید مشاورین خوب و با تجربه‌ای پیدا کنید و در مورد مسیرهای پیش روی‌تان با آن‌ها مشورت کنید. اندکی صبوری به خرج دهید و با عجله تصمیم نگیرید. شاید تفاوت هرکدام از این مسیرها و تصمیم‌ها در سنین بیست سالگی چندان زیاد نباشد ولی سی سال بعد، هر کدام به دنیاهای کاملا متفاوتی منتهی می‌شوند. مهم است که قبل از تصمیم گرفتن، این تفاوت‌ها را درست بشناسید. احتمال زیادی وجود دارد که اگر انتخاب‌تان را سرسری، بدون فکر و جستجوی دقیق و بر اساس جو اطراف‌تان انجام دهید از خود سال‌های آینده‌تان چندان راضی نباشید.

در واقع هر کسی قرار است مسیر منحصر به خودش را در زندگی طی کند. این نکته‌ای کلیدی‌ست. اینکه افراد زیادی راهی را انتخاب کنند دلیل خوبی برای انتخاب ما نخواهد بود. هر فردی باید راه زندگی‌اش را خودش کشف کند و برای اینکار باید سعی کند خودش و علاقه‌هایش را درست بشناسد. نگرانی در مورد درآمد یا داشتن آینده شغلی مناسب و مسایل اینچنینی فقط چند عامل از عوامل بی‌شماری هستند که در زندگی هر فردی مهم هستند. عوامل بسیارِ دیگری هم وجود دارند که هر فردی باید درباره خودش بشناسد و بر اساس آن‌ها راهش را انتخاب کند.

یک نکته هم به کسانی می‌خواهم بگویم که به هر قیمتی و با هر شرایطی تحصیل (و/یا کار) خارج از کشور را به تحصیل (و/یا کار) در ایران ترجیح می‌دهند. مسئله مهم این‌ست که ما در عمل بیشتر از داستان‌های موفقیت آدم‌ها مطلع می‌شویم و کمتر روایت‌های عدم موفقیت آن‌ها به گوش‌مان می‌رسد (به هر حال درست یا غلط، آدم‌ها کمتر عدم موفقیت‌شان را برای بقیه تعریف می‌کنند تا موفقیت‌هایشان را). به همین علت شاید عده‌ای تصور کنند که اگر بشود خودشان را به اصطلاح به آن طرف برسانند کار تمام است و یک زندگی ایده‌آل در انتظارشان است! این فقط بخشی از روایت است و داستان‌های ناگفته زیادی در پس این روایت‌های موفقیت وجود دارد. حداقل سعی کنید قبل از اینکه تصمیمی بگیرید وجه‌های دیگر ماجرا را هم شنیده باشید. به عنوان مثال شاید برای کسی که چندان علاقه ویژه‌ای به درس خواندن ندارد و مثلا قرار باشد در یک دانشگاه متوسط یک کشور خارجی، مدرکی متوسط بگیرد شرایط کار پیدا کردن بدتر از این باشد که در ایران بماند و درس یا کارش را همین‌جا ادامه دهد. حتی ممکن است در دانشگاه خوبی هم تحصیل کنید ولی موضوعی که برای تحقیق‌تان انتخاب می‌کنید (یا استادتان برای‌تان انتخاب می‌کند چون ممکن است چندان هم دست‌تان در انتخاب باز نباشد) لزوما بازار کار خوبی نداشته باشد. خلاصه کلام این‌که با چشم باز و با تحقیق و جستجو انتخاب کنید.

کلام آخر اینکه زندگی در همه احوالات سختی‌هایی دارد و راهی که بدون سختی و دشواری باشد «اصلا» وجود ندارد. بنابراین معیارهای انتخاب‌تان را بر فقط بر اساس کمینه کردن سختی چند عامل خاص انتخاب نکنید. زندگی وجه‌های متعدد و پیچیده‌ای دارد که هرکدام ممکن است در زمانی برای فرد خاصی خیلی مهم شوند. مهم است این وجوه مختلف قبل از تصمیم‌گیری‌های مهم تا حد خوبی شناخته شوند (یا حداقل افراد به وجودشان آگاه باشند). در این راستا خوب است مشورت کنید، روایت‌های آدم‌های مختلف را بشنوید، خودتان و علاقه‌های‌تان را درست بشناسید و مهم‌تر از همه با خود صادق باشید.

 Posted by at 3:16 am
Oct 022015
 

وای بر حال جمعی که بزرگ‌ترهاش به جای اینکه آدم‌های پخته و عاقلی باشند، آدم‌های رشد نیافته و کودکی باشند. در این صورت چیزی جز فساد و تباهی برای اون جمع وجود نخواهد داشت…

 Posted by at 1:35 am
Sep 072015
 

یکی از نکات عجیب در مورد آدمی‌زاد این‌ست که می‌تواند علیرغم تناقض‌های آشکار در افکار و اعمال و رفتارش، بدون اینکه متعجب شود یا دچار مشکل و ناراحتی‌ای گردد به زندگی ادامه دهد!

 Posted by at 9:16 pm
Aug 082015
 

جواد صالحی اصفهانی مقاله‌ای در وبلاگش درباره رشد اقتصادی ایران نوشته که برای من جالب بود.

خلاصه مقاله اینه که (با ارجاع به شکل) منحنی آبی احتمالا توصیف بهتریه از وضعیت اقتصادی ایران نسبت به منحنی بنفش!
منحنی بنفش بر اساس اطلاعات سالانه بانک مرکزی ایران محاسبه شده است و منحنی آبی بر اساس Penn World Table محاسبه شده.
نویسنده اشاره می‌کنه که نمودار بنفش با احساس عمومی ما از وضعیت رفاه جامعه ایران سازگار نیست و با توجه به اوضاع جامعه ایران و نحوه مصرف و … خیلی نمی‌شه پذیرفت که رفاه ایرانی‌ها نسبت به نقطه پیک قبل از انقلاب (حدود سال ۵۸) کاهش پیدا کرده باشه.
با مراجعه به نمودار آبی می‌گه این نمودار هم این احساس عمومی رو تایید می‌کنه و احتمالا این نمودار توصیف دقیق‌تری از اوضاع کنونی اقصاد ایران باشه. در ادامه نویسنده هم سعی می‌کنه توضیح بده که چرا از زمانی به بعد (حدود سال ۵۸) این دو نمودار از هم فاصله گرفته‌ن.

2015-08-08-gdp-pc-ppp-vs-constant-price

 Posted by at 12:25 pm