Jun 032017
 

چندوقتی‌ست که احساس می‌کنم باید صحبت‌هایی «در مدحِ تئوری» در دانشکده انجام شود و دنبال ایده‌های مناسب برای این کار می‌گردم. احساس می‌کنم که مباحث «تئوری» از محبوبیت و احترام لازم در سطح دانشکده و بین دانشجوها (چه دانشجویان کارشناسی و چه دانشجویان تحصیلات تکمیلی) برخوردار نیستند. همچنین علوم پایه به طور عام و ریاضیات به طور خاص، آن طور که باید در نظر بچه‌های کامپیوتر مهم نیستند. با اینکه بنیان اصلی رشته کامپیوتر بر ریاضیات قرار گرفته است، ولی نمی‌دانم چرا اکثر دانشجوها از آن فراری هستند؛ شاید اهمیت و زیبایی‌های آن را نمی‌بینند. به هر حال با این دغدغه‌ها، به سخنرانی تدِ «Cedric Villani» برخوردم که توصیه می‌کنم حتما آن را ببینید:

What’s so sexy about math?

 Posted by at 12:53 am
Jun 022017
 

روایت‌های دوستی را می‌خواندم… در لابلای نوشته‌اش اشاره‌ای داشت به آدمی که به نظرش چند برابر سنش زندگی کرده بود! این نعمت خیلی بزرگی‌ست که کسی چنان زندگی کند که گویی چند برابر سن واقعی‌اش زندگی کرده، کوله‌بار تجربه اندوخته و پخته شده باشد.

متاسفانه اکثر آدم‌هایی که می‌شناسم «خیلی کمتر» از سن‌شان زندگی کرده‌اند!

 Posted by at 3:01 am
May 182017
 

۱- فردا در انتخابات «ریاست جمهوری» و «شوراها» شرکت خواهم کرد.

۲- چهار سال پیش در چنین روزهایی دلایل خودم را برای رای دادن به روحانی نوشته‌بودم (در راستای شرکت «سیاست‌ورزانه» در انتخابات فردا). وقتی امروز، بعد از چهار سال، آن دلایل را می‌خواندم از اینکه «سیاست‌ورزانه» در انتخابات قبل شرکت کرده بودم و به روحانی رای داده بودم، بسیار راضی بودم!

۳- با در نظر گرفتن شرایط و مشکلات سر راهِ دولت، عملکرد روحانی و تیم همراهش در طی این چهار سال در جمع «خیلی خوب» بوده است. وقتی انتظارات خودم را در چهارسال پیش می‌خوانم و می‌بینم که شرایط کشور خیلی بهتر از انتظارات من پیش رفته، خدا را شکر می‌کنم و بر ادامه همان مسیر مصمم‌تر می‌شوم.

۴- از مهم‌ترین دلایلی که به روحانی رای می‌دهم، بازگرداندن «عقلانیت» و «اعتدلال» به مجموعه اجرایی کشور است. همچنین «متخصصین امور» کم‌کم ارج از دست رفته‌شان را در سطوح اجرایی کشور پیدا می‌کنند و همین امر «امید» به اینکه جهتِ کلیِ حرکت کشور به‌سامان‌ترْ پیش رود را افزایش می‌دهد‌‌. ما به عنوان یک «ملت»، به «امید» نیازمندیم. واقعا احساس می‌کنم عمکرد دولت روحانی باعث ایجاد جوانه‌های امید در بخش‌های مختلف جامعه شده است و از جوانه‌هایی که چهار سال قبل وجود داشتند تا حد خوبی محافظت کرده است.

۵- فردای انتخابات هر کسی آرای بیشتری کسب کند رییس جمهور «همه مردم ایران» خواهد بود. من به عنوان یک شهروند، مستقل از اینکه کاندیدای مورد نظرم رای بیاورد یا نه، تلاش می‌کنم تا در مواقعی که فکر می‌کنم لازم است و پای «منافع ملی» در میان است پشتیبانش باشم. در بقیه موارد هم از «منتقدان جدی‌اش» خواهم بود زیرا که می‌دانم اگر قدرت «نقد» نشود فاسد خواهد شد.

۶- آخر اینکه برای افرادی که به کسی غیر از روحانی رای می‌دهند، هرچند که فکر می‌کنم اشتباه می‌کنند، احترام قائل هستم. بنابراین مستقل از اینکه به چه کسی رای می‌دهم/می‌دهید، دوستی‌های‌مان فردای انتخابات تغییری نخواهند کرد! 🙂

به امید آینده‌ای بهتر

#تا_۱۴۰۰_با_روحانی

 Posted by at 8:39 pm
May 122017
 

انتخابات سال ۷۶ اول دبیرستان بودم. هشت سالِ بعد از آن، یعنی ادامه دوران دبیرستان و دوران دانشجویی‌ام، مقارن بود با ریاست جمهوری خاتمی. آن زمان شور و حال سیاسی خاصی در جامعه، بین جوانان و در دانشگاه‌ها حکم‌فرما بود که متاسفانه در سال‌های بعد از آن ادامه نیافت و هنوز هم با نشاط سیاسی آن روزها فاصله طولانی‌ای داریم.

یادم می‌آید آخرین ۱۶ آذری (آخرین روزِ دانشجویی) که خاتمی به عنوان رییس جمهور در دانشگاه تهران حاضر شده بود، با شعارهای تند عده‌ای از دانشجویان علیه خودش مواجه شد که نمی‌گذاشتند صحبت‌هایش را شروع کند. خاتمی در جواب می‌گوید: «حالا انشاء‌الله بعد از بنده کسانی خواهند آمد که عمل خواهند کرد و شما نتیجه عملشان را خواهید دید!» و کمتر از یک سال شد آنچه که شد.

ظهور و ادامه پدیده احمدی‌نژاد دلایل زیادی دارد که می‌توان (و باید) آن را از زوایای مختلف تحلیل کرد. اشتباهات متعدد اصلاح‌طلبان، تحلیل غلطشان از شرایط جامعه و خواست‌های طبقات مختلف، عدم وحدت‌شان و … از دلایل مهم ظهور احمدی‌نژاد بود. از طرف دیگر حمایت بی‌دریغ اصول‌گرایان در طول هشت سال ریاست‌جمهوری از وی با وجود اطلاع از مدیریت غلط او و روش‌های بحران‌زایی که در پیش گرفته بود، شرایط ادامه حضور او در قدرت را فراهم کرد. و همه می‌دانیم حاصل آن سال‌ها چه شد!

من سال ۸۴، چند ماه بعد از پیروزی احمدی نژاد ایران را ترک کردم و سال ۹۲، چند ماه بعد از پیروزی روحانی به ایران بازگشتم و در دانشگاه شریف مشغول به کار شدم. تاریخ موضوعی که در ادامه بیان می‌کنم را به طور دقیق به یادنمی‌آورم ولی زمانی بعد از بازگشتم به ایران بود. روزی با چند نفر از دانشجویان در مورد امید و پیشرفت ایران و مسایل شبیه به این صحبت می‌کردم. احساس کردم آن طور که من به آینده کشور امید داشتم آنها امید نداشتند و از من خیلی مایوس‌تر بودند. این مطلب را با آن‌ها در میان گذاشتم. یکی از آن‌ها گفت که شما در دوران دانشجویی خود تجربه حضور خاتمی را به عنوان رییس جمهور داشته‌اید و ما تجربه دوران احمدی‌نژاد را داشته‌ایم… حدود یکی‌دو سال بعد، فرصتی پیش آمد که با یکی از اساتید پیش‌کسوت رشته برق صحبت کنم. بحث به اینجا کشید که تعداد زیادی از دوستان هم‌دوره‌ای (ورودی‌های سال ۷۹ و حوالی آن دوره‌ها) به ایران بازگشته‌ایم. او بعد از اندکی مکث گفت شاید اینکه شما دوران خاتمی را از نزدیک تجریه کرده‌اید‌ در دیدی که نسبت به کشور داشته‌اید تاثیر مثبت داشته و حس خوبی از بازگشت به ایران داشته‌اید… چند روز پیش از یکی از دانشجوهایم پرسیدم که بعد از تمام شدن دوره کارشناسی‌ارشدت می‌خواهی ایران بمانی یا به خارج خواهی رفت. جواب داد که منتظر است تا نتایج انتخابات روشن شود تا براساس آن تصمیم بگیرد.

در مورد رفتن و بازگشتن دانشجویان و افراد متخصص اطلاعات آماری دقیقی ندارم و بدون چنین اطلاعاتی نمی‌توان حرف دقیقی زد. ولی از منظر تحلیل نظری، این ایده که شرایط سیاسی جامعه به طور مستقیم به حفظ یا از دست‌دادن افراد متخصص ما ترجمه می‌شود، قابل تامل است. بر این اساس جالب است توجه کنیم که ایده‌ها و بذر امیدهایی که حدود ۱۵ تا ۲۰ سال پیش در جامعه کاشته شده است در شکل‌گیری تفکر نسل بعدی و نحوه عملکرد آن‌ها چه تاثیرات مهمی دارد. با همین استدلال، شکل‌دهی صحیح شرایط اجتماعی در زمان حال در آینده‌ای که برای کشور متصور هستیم تاثیر به‌سزایی دارد.

برای من گروه‌های سیاسی به صرف نام‌شان و حرف‌هایی که می‌زنند اصلا مهم نیستند و خودم را به طور خاص طرفدار هیچ‌یک نمی‌دانم. چیزی که برایم مهم است بهبود شرایط کشور و وضعیت تک‌تک آدم‌هایی‌ست که در جامعه‌مان زندگی می‌کنند. همچنین اعتقاد دارم همه گروه‌های مطرح سیاسی، منجمله اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان (و بقیه گروه‌ها)، اشتباهات زیادی در رفتار و عملکردشان وجود داشته و دارد که هرکدام هزینه‌های زیادی بر کشور و مردم تحمیل کرده است. این‌ها واقعیت‌های اکنون ماست و ما محکوم به زندگی و عمل در این چارچوب زمانی، مکانی و اجتماعی مشخص هستیم.

با این مقدمات، من در عمل سیاسی خود، به دنبال بهبودِ، هرچند حداقلی، شرایط با توجه به محدودیت‌های موجودمان هستم. حدود دوازده-سیزده سال پیش، دانشجویان می‌توانستند بدون هیچ ترسی در برابر رییس جمهور این کشور بنشینند و تقریبا هرچه می‌خواهند به او بگویند و کسی هم با ایشان کاری نداشته باشد. به نظرم نتیجه آن شرایط وجود آدم‌هایی‌ست که با همه سختی‌ها و ناامیدی‌ها به آینده کشور امید دارند و برای آرزوهایشان تلاش می‌کنند. من دوست دارم بذرهایی که امروز می‌کاریم در ده، بیست یا سی سال آینده چنان رشد کنند که آدم‌های شاداب و امیدواری داشته باشیم و جامعه‌مان به سمت وحدت، رشد و بالندگی پیش برود. دقت کنیم مهم است که امروز چه بذرهایی می‌کاریم!

 Posted by at 3:46 pm
May 022017
 

واقعا از سوال‌های مناظرات ریاست جمهوری و پرسش‌هایی که از کاندیداها می‌شود، نمی‌توان پرسش‌هایی کلیشه‌ای‌تر و لوس‌تر پیدا کرد! در مورد سوال‌های بخش ویژه خبری که فاجعه است! آن‌طور که متوجه شده‌ام، سوال‌ها قبلا در اختیار کاندیداها گذاشته شده است و اگر هم سوال جدیدی پرسیده شود، متن سوالات را خود کاندیدای مورد نظر مطرح کرده است! بعد هم چه سوال‌هایی پرسیده می‌شود؟! «آیا شما آدم خوبی هستید؟ قول می‌دهید با فساد مبارزه کنید؟ همانطور که حضرت امام گفتند باید به فکر محرومین بود؛ شما چقدر به فکر محرومین هستید؟ همانطور که می‌دانید ازدواج جوانان مهم است؛ نظر شما در این‌باره چیست؟ و …»

همه این‌ها به کنار، حداقل در مورد برنامه ویژه خبر، همین سوال‌های کلیشه‌ای را هم مجریْ خیلی بدون چالش می‌پرسد و اصلا کاری ندارد که طرف مقابل چقدر حرف بی‌ربط و بی‌محتوا می‌زند، وعده‌های محقق نشدنی می‌دهد یا اصلا واقعیت را کاملا تحریف شده بیان می‌کند. تا زمانیکه هر مقام مسئول و غیر مسئولی در کشور بتواند هر حرف بی‌اساسی را به عنوان واقعیت تحویل جامعه دهد و کسی از او ادله و مدرک و دلیلش را نخواهد و نقدش نکند، شرایط همین وضعیت نابسامانی‌ست که داریم. ای‌کاش آگاهی مردم آن‌قدر بالا می‌رفت که تفاوت اعداد و ارقام را متوجه می‌شدند و اقبالی به وعده‌های غیرکارشناسانه نشان نمی‌دادند. یا حداقل این‌قدر آگاهی کسب می‌کردند که به آرای کارشناسان هر حوزه‌ای مراجعه کنند تا بتوانند راست و دروغ را از هم تشخیص دهند.

در این شرایط کمترین انتظاری که از صداوسیما و بقیه رسانه‌ها و مطبوعات می‌رود این‌ست که افراد را با سوال‌های کارشناسانه به چالش بکشند تا افراد احساس نکنند با آزادی مطلق می‌توانند هر حرفی بزنند و هر وعده‌ای بدهند. در این صورت امید است که در وهله اول آگاهی مردم در این فرایند نقد رشد کند و در مرحله بعد هم احتمال انتخاب افراد فرصت‌طلب که وعده‌های عوام‌گرایانه می‌دهند، کمتر شود. اگر این فرایندِ نقد کردن درست انجام می‌شد، احتمالا خسارت‌های هشت سالِ دولت‌های نهم و دهم رخ نمی‌دادند یا حداقل کنترل می‌شدند. سوال مهم این‌ست که چقدر طول می‌کشد تا همین انتظارِ حداقلی برآورده شود؟!

 Posted by at 10:52 pm
Apr 282017
 

هنوز به نظرسنجی‌های دقیقی درباره محبوبیت کاندیداها دسترسی نداریم. در دوره‌های قبل «ترند گوگل» معیاری (البته نه چندان دقیق) از وضعیت کاندیداها ارایه می‌کرد. به طور خاص، در چند روز آخر میزان جستجوی یک نام خاص تطابق خوبی با کاندیدای برگزیده در روز انتخابات داشت.

به همین دلیل میزان جستجوی نام چهار کاندیدای اصلی در ایران برای ۹۰ روز اخیر را در نمودار زیر مشاهده می‌کنید که در هر روز به‌روز خواهد شد. البته باز هم تاکید می‌کنم که میزان جستجوهای کاربران لزوما هیچ ارتباط مستقیمی با محبوبیت کاندیداها ندارد.

پی‌نوشت (نوشته شده در روز شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶): فردای انتخابات این نمودار را به صورت یک عکس ذخیره کرده‌ام که در ادامه این عکس را مشاهده می‌کنید. آنطور که از این نمودار بر می‌آید پیروزی روحانی وابستگی مثبتی با تعداد جستجوهای مردم نسبت به بقیه کاندیداها دارد. البته نسبت آرای آقای روحانی به آقای رییسی در روز انتخابات برابر است با ۱/۴۹.  نمودار زیر نسبت جستجوها را مقداری بیش از ۲ نشان می‌دهد. یکی از دلایلی که در توضیح این تفاوت به ذهن من می‌رسد (هرچند که اصولا دلیل قانع کننده‌ای برای یکی بودن این دو عدد هم نداریم) این است که شاید میزان نفوذ و استفاد از اینترنت در بین هواداران روحانی بیش از هواداران رییسی است.

 Posted by at 6:46 pm
Mar 272017
 

چند شب پیش متوجه شدیم گویا اکانت اینستاگرامم هک شده. خیلی احساس اعصاب‌خرد کنی‌ست که کسی به اکانت آدم سرک بکشد (خوشبختانه فقط عکس‌های در و دیوار در اینستاگرامم هست و از این نظر نگرانی چندانی نداشتم). هیچ ایده‌ای ندارم که چطور طرف این کار را انجام داده، شاید به صورت brute force عبارت‌های مختلف را چک کرده تا رمز عبور را پیدا کرده. نکته جالب این بود که تا جایی که متوجه شدم از اکانتم فقط برای فالو کردن و لایک کردن عکس‌های دیگران استفاده کرده بود. من هم چون خیلی مرتب اینستاگرامم را چک نمی‌کردم متوجه افزایش تعداد فالوها و بقیه تغییرات نشده بودم. بعد از فهمیدن مجبور شدم کلی وقت تلف کنم و به طور دستی دانه‌دانه همه چیز را undo کنم. از این نظر اینترفیس اینستاگرام خیلی بد بود!

حالا گفتم این را بگویم که اگر کسی می داند چطور این اتفاق افتاده و چطور می‌توان جلوی آن را گرفت کمک کند. همچنین اگر پای عکس بی‌ربطی کامنتی یا لایکی از من دیدید، این کار فرد هکر بوده و من هم متوجه نشده‌ام کارش را undo کنم.

این واقعیت دنیای آنلاین ترسناک است که وقتی اطلاعاتی پایش به اینترنت باز شد خیلی نامحتمل است بتوان کلا اثرش را از بین برد.

 Posted by at 11:49 am
Mar 032017
 

این متن قرار بود حدود چند ماه پیش به مناسبت ورود دانشجوهای جدید در ابتدای سال تحصیلی در یکی از شماره‌های «گاه‌نامه رایانش» دانشکده در قالب سخنی از طرف اساتید چاپ شود. به هر دلیلی این اتفاق نیافتاد، در نتیجه تصمیم گرفتم که فعلا همینجا بگذارمش. حالا ورودی‌های امسال دیگر چندان هم جدید نیستند! اشکالی ندارد. فکر می‌کنم موقع نوشتن هم لزوما مخاطبم فقط بچه‌های ورودی جدید نبوده‌اند.

نوشتن این متن به طور تصادفی مقارن شد با امروز که روز تولدم است. الآن بامداد روز جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵ است و امروز سی و چهار سالْ تمام می‌شود! خدارا شکر! در جمع از زندگی‌ام راضی‌ام 🙂
حدود شانزده سال از روزی که برای اولین بار دانشگاه آمده‌ام می‌گذرد. حدود نیمی از عمرم را در «دانشگاه» گذرانده‌ام! جالب است؛ کشف این واقعیت برای خودم هم مایه شگفتی است. با این حال باید بگویم از این انتخابی که کرده‌ام تا بخش عمده‌ای از زندگی‌ام با دانش و دانشگاه سر و کار داشته باشم هم راضی‌ام.

پرانتزی باز کنم!
(
چند روز پیش که با مترو به خانه می‌رفتم از ذهنم گذشت علی‌رغم اینکه رانندگی را خیلی دوست دارم، خوشحال هستم به جای اینکه با ماشین در ترافیک باشم، از مترو استفاده می‌کنم و می‌توانم در طول مسیر مطلبی، مقاله‌ای یا کتابی بخوانم. یاد رانندگی افتادم و ذهنم رفت به جاده‌های اطراف تهران که گاهی برای آرام شدن، مسیری را به تصادف انتخاب می‌کنم و می‌روم تا ببینم به کجا ختم می‌شود. دقیقا نمی‌دانم چرا؛ ولی از بین ماشین‌ها علاقه زیادی به بی‌ام‌و دارم. همینطور که در بین جمعیت قدم می‌زدم احساس کردم اگر به هر دلیلی نخواهم پول‌دار شوم (و حداقل تا الآن خیلی دغدغه پول و پول‌دار شدن نداشته‌ام)، احتمالا علاقه زیادم به بی‌ام‌و سواری آخرسرْ کار خودش را انجام می‌دهد و مجبورم می‌کند بروم دنبال کار و کاسبی که خرج ماشین‌سواری را تامین کنم! در طول مسیر، زندگی‌نامه استیو جابز نوشته Walter Isaacson را می‌خواندم. ایزاکسون نویسنده توانایی است و ماجراها مختلف زندگی جابز را طوری بیان می‌کند که آدم احساس می‌کند در همان زمان و مکان حضور داشته و هیجان واقعی شرایط را از نزدیک درک می‌کند. جابز آدم خلاقی بوده و وسعت دید و آینده‌نگری ویژه‌ای خصوصا در مورد مسایل مربوط به تکنولوژی داشته است. اما احتمالا شاید ندانید که اخلاقش، حداقل در دوران جوانی، به هیچ وجه تعریفی نداشته!

حالا که بحث بالا پیش آمد به اطرافم نگاه می‌کنم و وسعت دید و آینده نگری را آنطور که باید در محیط اطرافم نمی‌بینم. کار سختی است، شم ویژه‌ای می‌خواهد و به تجربه‌اندوزی فراوانی نیاز دارد…

در همین احوالات بودم که یادم افتاد قرار بود برای نشریه «رایانش» مطلب کوتاهی (!) در مورد انتقال تجربه برای ورودی‌های جدید بنویسم. همیشه این دغدغه انتقال تجربه را داشته‌ام و خودم از دست بسیاری از اساتید دوره کارشناسی‌ام ناراضی بودم که چرا تلاشی (یا حداقل تلاش کافی‌ای) برای انتقال تجربه‌های‌شان به ما نمی‌کردند. بعدترها برای فهمیدن نکات پیش‌پا افتاده‌ای مجبور شدم هزینه‌های زیادی را بپردازم، نکات و تجربیاتی که شاید اگر زودتر دانسته می‌شدند کمک بزرگی به من می‌کردند. با این وجود، حال که خودم قصد نوشتن کرده‌ام احساس می‌کنم توانایی کافی برای این کار را ندارم. نکاتی که به ذهنم می‌رسند یا کلیشه‌ای هستند یا در قالب نصیحت و شعار می‌آیند. نه اینکه مسایل مهمی نباشند، ولی احساس می‌کنم هنوز توانایی و تجربه لازم برای «انتقال صحیح» آنها را ندارم.

مدت‌هاست (شاید از همان ابتدا که بعد از بازگشتن به ایران کارم را در دانشگاه شروع کردم) از خودم می‌پرسم که با تجربه‌هایی که تا این مرحله از زندگی داشته‌ام، دوست داشتم چه حرف‌هایی را در دوران دانشجویی از زبان آدم‌های بزرگ‌تر، پدر و مادر‌م، استادهایم و … می‌شنیدم. یا به بیان دیگر، اگر قرار باشد دو-سه نکته مهم و کلیدی را که فشرده‌ی این سی و چهار سال زندگی است بیان کنم به چه مسایلی باید اشاره کنم. هنوز پاسخ کامل و روشنی برای این سوال‌ها پیدا نکرده‌ام. باید بیشتر فکر کنم…
(فکر کنم دیگر باید پرانتز را ببیندم!)
)

در ادامه به جای دو-سه نکته، نکاتی که به ذهنم می‌رسند را می‌نویسم. مطالبی که به ذهنم می‌آیند هنوز نظم درستی ندارند و آن چند نکته طلایی هم هنوز مشخص نیستند؛ شاید حالت کلیشه‌ای و شعاری هم داشته باشند. با این حال چون حاصل تجربه شخصی هستند احساس می‌کنم ممکن است به درد بقیه هم بخورند. پس بروم سر اصل مطلب:

۱- در زندگی تا جایی که می‌توانید سعی کنید علاقه‌های واقعی‌تان را کشف کنید و به دنبال همان‌ها بروید (این شاید یکی از اصلی‌ترین وظایف آدم‌هاست که علایق و استعدادهای‌شان را کشف کنند و سعی کنند آن‌ها را شکوفا کنند).

۲- نگذارید ترس‌های‌تان باعث شود کارهایی را که دوست دارید انجام ندهید و کارهایی را که دوست ندارید انجام دهید (برای وضوح بیشتر تاکید کنم که این «دوست داشتن» از جنس همان علاقه و استعداد است).

۳- «تعادل» را در «همه» زمینه‌ها رعایت کنید و سعی کنید آدم‌های چندبعدی‌ای باشید. هم خوب درس بخوانید. هم حواس‌تان باشد کارهای غیر درسی زیادی انجام دهید. هم وقت برای دوستان و عزیزان‌تان داشته باشید و هم زمان‌های را به تنهایی خودتان اختصاص دهید. کلا سعی کنید از زندگی و دوران دانشجویی خود به معنای واقعی و درست لذت ببرید. شاید یکی از مهمترین کلید‌ها برای برقراری چنین تعادلی در زندگی‌تان «نظم» باشد.

۴- سعی کنید دوستان جانی و به اصطلاح رفیق فابریک پیدا کنید. دوره دانشجویی یکی از بهترین فرصت‌های زندگی برای پی‌ریزی دوستی‌های عمیق و پایدار است. دوستی‌هایی که بعدا هرکدام گنجی برای‌تان خواهد بود.

۵- فکر کنید! زیاد مطالعه کنید. فیلم زیاد ببینید. فکر کنید! با مشاوران خوب مشورت کنید. سعی کنید مطالب (کتاب، فیلم، موسیقی و …) خوب پیدا کنید. فکر کنید! فکر کنید! فکر کنید! ولی حواس‌تان باشد حد و سطح خود را در فکر کردن بدانید! اگر بلد نباشید ممکن است به خودتان صدمات جبران‌ناپذیر روحی‌ای بزنید! سعی کنید حد و اندازه خودتان را در فکر کردم و کلنجار رفتن با مسايل بشناسید و در اینجا هم حواس‌تان به تعادل باشد تا کارتان به دوا و دکتر نکشد!

۶- امیدوارم بعد از اینکه به مورد قبل «درست» عمل کردید کم‌کم ایده‌های بلندپروازانه و افکار بزرگ در ذهن‌تان شکل بگیرد! اگر پایمردی کنید وسعت نظر و آینده‌نگری ویژه‌ای پیدا می‌کنید. چنین آدم‌هایی برای متحول کردن یک جامعه بسیار مفید هستند. ما برای متحول کردن جامعه‌مان شدیدا به آدم‌های خوش‌فکر که وسعت نظر داشته باشند نیاز داریم.

۷- همچنین مهم است از بین بی‌شمار سوال‌های بی‌پاسخ، «سوال‌های مهم و درست» را انتخاب کنید. سوال اشتباه آدم را به بیراهه می‌کشاند. شاید شنیده باشید که نیمی از حل کردن یک مسئله، صورت‌بندی درست آن و مطرح کردن سوال مناسب است.

۸- یادتان باشد هرکدام از شما مسیر منحصر به فرد خودش را در طول زندگی طی خواهد کرد. بنابراین حواس‌تان باشد «جو» و «محیط اطراف‌تان» شما را از مسیری که «واقعا» باید طی کنید دور نکند. همه قرار نیست مثل هم باشیم و یک راه را برویم! یکی از زیبایی زندگی هم همین است.

۹- «مسئولیت پذیری» را تمرین کنید. اگر قولی می‌دهید سعی کنید تا جایی که می‌توانید پای آن بایستید. اگر کاری را «قبول» می‌کنید سعی کنید به بهترین شکل آن را انجام دهید حتی اگر چندان علاقه‌ای به آن ندارید. یادتان باشد شما در قبال محیط اطراف‌تان مسئولید، شاید الان کمتر و در آینده بسیار بیشتر. جامعه ما به آدم‌هایی که «به معنای واقعی کلمه احساس مسئولیت کنند» بسیار نیاز دارد.

۱۰- راست بگویید و از تقلب به هر شکلش تنفر داشته باشید و دوری کنید. به عنوان یک مثال مهم، شاید در طول تحصیل بارها پیش بیاید که به خاطر نمره دروغی بگویید یا تقلبی انجام دهید. به خاطر خودتان و جامعه‌تان با این کارها مبارزه کنید (اگر فکر می‌کنید قانع نشده‌اید، بیایید تا برای‌تان توضیح دهم که همین لغزش‌های به ظاهر کوچک متاسفانه منجر به چه فاجعه‌های بزرگی در جامعه ما شده است). در یک کلام سعی کنید تا جایی که می‌توانید «سالم» زندگی کنید.

برای همه شما بهترین آرزو‌ها را می‌کنم. همیشه در پناه حق باشید.

 Posted by at 5:54 pm
Feb 142017
 

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١﴾ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿٢﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿٣﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ ﴿٤﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿٥﴾ إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ﴿٦﴾ فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِكَ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿٧﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿٨﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﴿٩﴾ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ ﴿١٠﴾ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿١١﴾

به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، (۱) همانان كه در نمازشان فروتنند، (۲) و آنان كه از بيهوده رويگردانند، (۳) و آنان كه زكات مى‌پردازند، (۴) و كسانى كه پاكدامنند، (۵) مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده‌اند، كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. (۶) پس هر كه فراتر از اين جويد، آنان از حد درگذرندگانند. (۷) و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت مى‌كنند، (۸) و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مى‌نمايند، (۹) آنانند كه خود وارثانند، (۱۰) همانان كه بهشت را به ارث مى‌برند و در آنجا جاودان مى‌مانند (۱۱)

مادربزرگم امروز صبح از دنیا رفت. ممنون می‌شوم برای شادی و آرامش روحش دعا کنید… در آخرین لحظات توانستم پیشش باشم… خدا را شکر می‌کنم…

 Posted by at 6:26 pm