پیشدرآمد: اکثر بخشهای این متن را حدودا اواسط آبان پارسال (۱۳۹۷) نوشته بودم.
آمریکاییها تصمیم گرفتهاند تا جایی که میشود سرعت رشد ایران را کند کنند و ما را تحت فشار بگذارند و برای رسیدن به این هدف از هیچ تلاشی فروگذار نیستند. اقتضای ذات قدرت بدون کنترل است که تمامیتخواه است و غیر از نابودی طرف مقابلش به دستاورد کمتری راضی نیست. اوباما و ترامپ هم ندارد. یعنی خطوط کلی سیاستهای کشوری مثل آمریکا درجمع با تغییر تیم کاخ سفید چندان تغییر نمیکند. شاید در نحوه اجرا با هم تفاوت داشته باشند، ولی در هدف نهایی (که به عنوان مثال محدود کردن کشوری مثل ایران است) توافق نظر دارند.
تمامیتخواهیِ کشوری مثل آمریکا تحمل وجود کشور مستقلی مثل ایران را ندارد. درست است که حکومت ایران مشکلات زیادی دارد. ولی این نکته را نمیشود انکار کرد که ما در حد توانمان سعی کردهایم مستقل از کشورهای قدرتمند دیگر عمل کنیم. مطمئنا در این راه تندروی شده است، بیتدبیری اتفاق افتاده است و لزوما بهترین تصمیمها را نگرفتهایم. ولی نکتهای که واقعا آمریکاییها را عصبانی کرده عدم طبعیت کشور نهچندان بزرگی مثل ایران از طرحهای کلی آنها است.
آمریکاییها همینطور که الان زیر برجام زدهاند، یکبار دیگر هم زمان خاتمی این کار را کردند که بعد از همکاری ایران در جنگ افغانستان ما را در محور شرارت قرار دادند و با این کار جریان اصلاحات را ضعیف کردند و زمینههای ظهور فردی مثل احمدینژاد را فراهم کردند. احمدینژاد و تیمش با اینکه به منابع مالی زیادی دسترسی داشتند ولی در عمل ایران را از مسیر توسعه برنامهریزیشده خارج کردند و با دامن زدن به انتظارات عمومی غیرعقلانی، بخش مهمی از منابع کشور را به جای صرف گسترش زیرساختها، صرف راضی کردن مردم در کوتاهمدت کردند. به نظرم آمریکاییها در این مورد تحلیل دقیقی داشتند که بدون هیچ هزینهی خاصی و با انجام یک بازیِ سیاسی حسابشده و قرار دادن ایران در محور شرارت، که یکی از دلایل مهم روی کار آمدن تیم احمدینژاد بود، عملا توسعه ایران را برای سالهای متمادی با خلل جدی مواجه کردند.
رفتار آنها با برجام هم دقیقا مشابه همان کار قبلیشان است. به محض اینکه اوضاع اقتصادی و سرمایهگذاری مملکت داشت سامانی میگرفت و امیدی در دلهای افراد جامعه، فعالان اقتصادی و متخصصان و غیره ایجاد میشد، ناگهان بدون دلیل خاصی زیر میز بازی زدند. با خارج شدن از برجام و مشکلات اقتصادیای که بعد از آن ایجاد شد، در عمل «امید» ایجاد شده در جامعه بعد از روی کار آمدن نیروهای معتدلتر را ناامید کردند. اگر معجزهای اتفاق نیافتد و دولت روحانی نتواند عملکرد درخشانی در بقیه زمان باقیمانده از خودش نشان دهد (که احتمالا نمیتواند)، دولت بعدی ایران نصیب نیروهای تندرو و پوپولیستی شبیه احمدینژاد (و نه لزوما احمدینژاد) خواهد شد. یکبار دیگر شاهد این هستیم که با هزینه بسیار کم در مسیر توسعه کشور اختلال وارد میکنند.
معنی حرفهای بالا این است که همه مشکلات ما ناشی از عملکرد آمریکاست؟ به هیچ وجه! شاید علت نوشتن این متن همین باشد که در مواردی که میتوانیم، باید دقیق و بدون خطا عمل کنیم.
به عنوان مثال یکی از مواردی که به نظرم خوب عمل نشدهاست، تحلیل دولت روحانی از حضور آمریکاییها در برجام بود. ما به اطلاعات دقیقی دسترسی نداریم، ولی شواهد موجود و غافلگیری دولت در زمینه کنترل ارز و مشکلات اقتصادی نشان میدهد که دولتمردان بههیچوجه فکر خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریمها را نمیکردند. یعنی دولت روحانی طرح دیگری برای شرایط بدون برجام نداشت و همه تخممرغهایش را در سبد برجام گذاشته بود.
از اشتباهات دیگری که در طول سالیان متمادی انجام گرفته عدم تعامل (در همه زمینهها) و عدم گفتگو با آمریکاست. تعامل و گفتگو به معنای تسلیم شدن نیست ولی اگر درست انجام شود بالاخره تا حدی از شدت تنشها میکاهد. در ضمن ما تعاملات مختلف با چینِ کمونیست و روسیهی بیاخلاق داریم. شاید اگر آمریکاییها را هم وارد این بازی میکردیم، بهتر میتوانستیم با کارتهایمان بازی کنیم و در زمینه امتیازگیری از همه آنها (و عدم واگذاری امتیاز به ایشان) با دست بازتر عمل کنیم.
حالا در شرایط موجود چه باید کرد؟ اولین نکتهای که به ذهنم میرسد این است که همین استقلال نسبیای که داریم خیلی برایم ارزشمند است. امیدوارم همه افراد جامعه این نکته را درک کنند و قدر آن را بدانند. دوم اینکه آمریکا (به همراه اتحاد اسراییل و عربستان و …) با کسی شوخی ندارند. مثالِ عراق، افغانستان و لیبی جلوی چشمانمان است. از طرف دیگر فکر میکنم اگر اتحاد داخلی و درک شرایط حاد کنونی بین مردم و بین مسئولان وجود داشته باشد، آنها کار بنیانکنی نمیتوانند انجام دهند. ولی اگر شرایط به گونهای پیش رود که مجبور شویم تسلیم شویم و امتیاز دهیم، امتیازگیری آنها نهایتی نخواهد داشت. فهم و درک این مسئله و مقاومتکردن در برابر آن احتیاج به یک عزم ملی دارد که متاسفانه شواهدی بین مردم و بین مسئولین مشاهده نمیکنیم. به طور موازی حکومت ایران باید تعاملات خارجی حتی با خود آمریکاییها را به طور جدی مد نظر داشته باشد. چیزی که ما را از این شرایط نجات خواهد داد عقلانیت و عملکرد منطقی و حسابشده است، نه رفتارهای احساساتی و شعارهای «مرگبر» این و آن. به نظرم در این مدتی که آمریکا از برجام خارج شدهاست، دستگاه دیپلماسی ما و شخص ظریف عملکرد خوبی از خودشان نشان دادهاند.
نکته مهم دیگر اینکه ما سالهاست که بین دو رفتار افراطی در نوسان هستیم. از یک طرف عدهای آمریکا را هیچ میشمارند و احساس میکنند این کشور خیلی ضعیف و ناتوان است و در مقابلش ما خیلی توانا هستیم. از طرف دیگر گروهی در مقابل آمریکا ترسخوردهاند و احساس زبونی و حقارت میکنند و به چشمبرهمزدنی میخواهند تسلیم شوند. این نگاههای افراطی هم بین مردم ما هست، هم بین دولتمردانمان و هم بین متفکرین و روشنفکرهایمان. بخشی بزرگی از مشکلات ما هم ناشی از تحلیلهای غلطیست که خروجی این نگاههای افراطی است.
متاسفانه اتفاق ترسناکی افتاده که هم ناشی از رفتار آمریکاست و هم ناشی از عملکرد بد دولت و کل مجموعه حاکمیت. آن اتفاق ترسناک هم این است که در ماجرای اخیر، مردم به شدت از دولت و حکومت رویگردان شدهاند، امیدشان ناامید شده و احساس میکنند به آنها خیانت شده است. از طرف دیگر احساس میکنند در مقابل فردی مانند روحانی، کسی مثل احمدینژاد هم به آنها بهتر میرسیده و هم جزو معدود کسانی است که جلوی فسادهای بزرگ ایستاده است. در واقع همان نکتهای که بالاتر به آن اشاره کردهام!
سوال مهمی که به ذهن میرسد این است که به عنوان آدمهای عادی که نفوذ خاصی هم در سیاست و رسانه و جامعه نداریم چهکار میتوانیم انجام دهیم که حداقلْ عقلانیت در تصمیمگیری و عمیقتر شدن تحلیلها را بین مردم گسترش دهیم؟
یه نکته کمتر مرتبط با حرفهای بالا هم بگویم. چند وقت پیش جلسهای در مورد اپلای در دانشکده بود. در آن جلسه گفتم و اینجا هم تاکید میکنم که با توجه به رفتار حال حاضر آمریکا در جهان، زندگی دائمی در این کشور، پرداخت مالیات و کمک به پیشرفت آن، سهیم شدن در همه دخالتها و توطئههای ناثوابیست که در همه جهان انجام میدهد. شاید کسی بتواند توجیه کند که برای درس خواندن به آنجا برود تا کسب علم کند، ولی به نظرم داستان مهاجرت به چنین کشوری اساسا مشکل دارد. واقعا برایم قابل هضم نیست آدم برای سیستمی کار کند که یکی از کارهایش افزایش درد و رنج خانواده، فامیل، دوستان و مردم کشورش باشد. سهیم شدن در جنایات چنین کشوری در باقی دنیا را حساب نمیکنیم!
سلام
گفتهاید همین استقلال نسبیای که داریم خیلی برایم ارزشمند است. کدوم استقلال برادر؟ خودتون هم که ضمنی اشاره کردین، به هزار و یک روش
خوار و خفیف باج دادن به چین و روسیه رو اسمش رو میذارید استقلال؟ از بس که استقلال داریم رهبر مسلمین جهان در پیام حج از مسلمانان چین دم نمیزند؟
آیا هدر دادن سرمایههای مملکت برای فریب مردم خوشحالتون میکنه؟ چیزی که با غرور ملی اشتباه گرفته میشه تنها اثبات اینه که آدمهای بیش از حد کودن نیستیم، اگر تمامی سرمایههای مملکتمان را برای ساخت چیزی مصرف کنید به دست میآوریم، همین. اما فردایش برای کوچکترین ابزار آلات دوچرخه و ماشین گرفته تا چوب بستنی لنگ عالم و آدمیم! اگر شما به این دل خوشید من نیستم 🙂
گیرم استقلالی هم داشتیم، که نداریم! استقلال داریم که با آن چه کنیم؟ لطفن بفرمایید آمریکا دقیقن از ما چه میخواهد که نباید تسلیم شد؟ کدام ارزشی را احیا کردهایم که برای حفظش استقلال میخواهیم؟ اسلام؟ حقوق بشر؟ دقیقن چه؟
لطفن جواب من را با کلیشههای در آمریکا هم فلان است و چنان است ندهید، سوال من دربارهی خودمان است!
یا حق.
سلام استاد،
بند آخر مطلبتون رو که خوندم، به نظرم اومد این احساس رو بیشتر نسبت به کشور خودمون دارم! یعنی واقعاً گاهی فکر میکنم موندن توی ایران و کار کردن توی سیستمی که هرروز شاهد جنایاتش به مردم هستیم و کمککردن به پیشرفتش، خیانت به هموطنهای خودمونه. اگه نمیتونیم جلوی چیزی رو بگیریم همون بهتر که شریک جرم نباشیم.
قبول، آمریکا حتماً در طول تاریخ ظلمهای زیادی به کشور ما داشته. هرچند من به خاطر سن کمم به یاد نیارم. ولی امروز احساس نمیکنید که سهم حکومت خودمون در درد و رنج مردم بیشتر باشه؟ کدوم جنایتشون رو حکومت خودمون انجام نداده؟ مثلاً موشک زدن به هواپیمای مسافربری؟!