May 132021
یکی از روشهایی که در زندگی بسیار به من کمک کرده و چند بار از مهلکههایی اساسی نجاتم داده است این بوده که در بزنگاههایِ تصمیمگیری سعی کردهام به نحوی (حالا با فکر کردن، مشورت گرفتن یا بررسی زندگیهای مشابه) آخر آن مسیر و آن تصمیم را تصور کنم. بعد نگاه کردهام که آن آدمِ انتهای مسیر را دوست دارم یا نه، و اصلا نتیجه همان بوده که علاقمند بودم اتفاق بیافتد یا نه.
بسیار پیش میآید که انتخابها در زمان حال خنثی و معصوم به نظر میرسند یا حداقل چندان خطرناک نمینمایند. به همین دلیل هم بسیار پیش میآید که با سهلانگاری یا خودفریبی خطر میکنیم. در صورتی که اگر انتهای مسیر را ببینیم، ممکن است حتی جرات فکر کردن به چنین انتخابهایی را هم نداشته باشیم.
یاد یکی از تصمیمای خودم افتادم: چند سال پیش تصمیم گرفتم یه جا درس بدم، از همون اول هم نمیخواستم برای کل زندگیم معلم باشم و میخواستم صرفا تجربهش کنم. الان ۳ ۴ ساله که به بهانههای مختلف (مثلا اینکه منبع درآمد دیگهای ندارم) دارم ادامه میدم.
همممممم
کلا انتخاب کردن سخته