درک میکنم که مردم و خصوصا نسلهای جوانتر از این ناکارآمدی، توسعهنیافتگی، فشارهای اقتصادی و بیتوجهی به خواستهایشان عصبانی و بیحوصله باشند و به همین دلیل به هیچوجه حال و حوصله و دل و دماغ پیگیری کردن گفتوگوها و بحثهای تئوریک را نداشته باشند.
ولی واقعیت این است که برای توسعه و پیشرفت یک جامعه حتما نیازمند پشتوانههای تئوریک هستیم. بدون آگاهی از وضع موجود، داشتن ایدههایی در مورد وضع نهایی و بحث در مورد چگونگی طی کردن این مسیر، امکان موفقیت وجود ندارد. در هر سه مورد نیز بحثهای تئوری برای روشن کردن وضعیت «بسیار ضروری» هستند.
این موضوع را قبلتر نیز سعی کرده بودم با عباراتی دیگر بیان کنم. در ابتدا، احتمالا چنین بحثهای تئوریکی بیشتر در لایههای نخبگان جامعه شکل میگیرد. سپس، بعد از مقدار قابل توجهی چکشکاری، رفتوبرگشت، مباحثه و مناظره، نقد و بررسی و بهچالشکشیدن، احتمالا ایدههای نو و راهحلهای نسبتا کارآمد و مناسبی ارایه میشوند. در این صورت آن ایدههای اولیه که خاستگاهشان بحثهای تئوریک بودهاند، به شکل گفتمانهایی در خواهند آمد و در سطح جامعه گسترس خواهند یافت. تازه در چنین شرایطی که ایدهای در جامعه مورد پذیرش اکثریت افراد باشد، میتوان به اجرای کردن آن فکر کرد.
به علت این ضرورت غیرقابلانکار، از همه، خصوصا از جوانترها، با همه آگاهیای که از کلافگی و بیحوصلهگیشان دارم، میخواهم که مباحث تئوریک را جدی بگیرند و خودشان و اطرافیانشان را به افزایش آگاهی در مورد مسایلمان و اندیشیدن عمیق در مورد آنها ترغیب نمایند. تنها در این صورت است که ایدهها و راهحلهای بدیع زاده میشوند و گسترش مییابند؛ و تنها در این صورت است که کیفیت زندگیهایمان تغییر خواهد کرد. چنین باد!