Oct 242023
 

حدود چهار سال پیش این کتاب را در یک تعطیلات عید خواندم. با توجه به شرایط این روزها توصیه می‌کنم نگاهی به آن بیاندازید.
متاسفانه به دلیل تبلیغات اسراییلی‌ها و غربی‌ها، و عملکرد به شدت سطحی و غیر قابل قبول ج.ا. در مواجه با مسئله فلسطین و ساده‌سازی بیش از حد آن، در فضای امروزی جامعه ما حکومت آپارتاید اسراییل تا حدی تطهیر شده است! این دیگر خیلی دور از انصاف و انسانیت است که جای ظالم و مظلوم عوض شود و جنایات اسراییل در طول زمان نادیده گرفته شود.
به همین دلیل توصیه می‌کنم این کتاب را که گفتگویی بین آلن پاپه، نوآم چامسکی و فرانک بارت هست را بخوانید. چامسکی، زبان‌شناس، استاد دانشگاه MIT و فعال اجتماعی آمریکایی است. او که اصالتا یهودی است، نظرات تندی علیه اسراییل دارد. پاپه هم اسراییلی است و الان استاد علوم اجتماعی و مطالعات بین‌الملل در یکی از دانشگاه‌های بریتانیا است.

 Posted by at 2:13 pm
Sep 032023
 

اگر ملت ایران توسعه همه‌جانبه می‌خواهد (که می‌خواهد!)، باید بداند این کار ملزوماتی دارد که باید در تقویت آن‌ها بکوشد. در این میان، تقویت «نهاد علم» یکی از چندین و چند رکن مهم در این راستا است. داشتن دانشگاه‌ها، پژوهشکده‌ها، مراکز و جامعه علمی‌ای که با روش‌های به‌روز علمی و به صورت مستقل و منتقدانه به حل مسایل کشور و ارایه راه‌حل بپردازند، از مهم‌ترین نیازهای کشور برای پیشرفت است.

از زاویه‌ای دیگر، دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشور «دارایی‌های ملی» و متعلق به همه مردم ایران هستند. این نهادها باید با طراوت و شادابی به وظایف اصلی خود که همانا تربیت نسل جوان ماهر و توانمند و نقاد، پایش وضعیت جاری کشور و کمک به تهیه چشم‌انداز و ارایه مسیر رشد و توسعه کشور است، بپردازند. به این منظور و برای ایفای هرچه بهتر این نقش، لازم است استقلال آنها حفظ شود و از دخالت نهادهای خارج از مجموعه علمی کشور به‌دور باشند.

در همین راستا مردم ایران باید بدانند که اگر خواهان توسعه همه‌جانبه کشور هستند، باید با «چنگ‌و‌دندان» از مراکز علمی که متعلق به خودشان است، و برای حفظ و توسعه آن در طول سالیان گذشته خون دل‌ها خورده شده است، حفاظت و صیانت کنند. حل مسئله و ارایه راه‌حل در این روزگار آشفته، احتیاج به شجاعت دارد! دانشگاه و مرکز علمی‌ای که استقلال خود را از دست داده باشد، به‌هیچ‌وجه توان حل مسئله و ارایه مسیر برای توسعه را نخواهد داشت.

اگر توسعه می‌خواهیم، باید به «علم» روی بیاوریم، به روش‌های علمی احترام بگذاریم و‌ خود را ملزم به پیروی از سازوکارهای آن بدانیم.

#نه_به_دخالت_در_دانشگاه
#نه_به_نخبه‌کشی
#نه_به_اخراج_اساتید
#نه_به_خرافات
#نه_به_شبه‌علم

 Posted by at 8:21 pm
Jul 292023
 

امام حسین با چنان آرامش و صلابتی به سمت تقدیر مقدرشده الهی ره‌سپار می‌شود و چنان با سبک‌باری آن را در آغوش می‌گیرد که جز حیرانی و تحسین، عکس‌العملی برای ناظر خارجی باقی نمی‌گذارد. علی‌رغم آشفته‌بازاری که در اطراف او به وجود آمده (و با توجه به آگاهی‌ای که از سرانجام کار دارد)، آنقدر با طمانینه به همه جزئیات، آدم‌ها، مکان‌ها و لحظات توجه می‌کند که تنها نشان از قصد او برای خلق یک شاهکار بی‌نظیر دارد… سلام و درود خدا بر او و یارانش باد!

 Posted by at 12:51 am
Jul 282023
 

بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ
مِنَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ، أَمَّا بَعْدُ فَکَأَنَّ اَلدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ اَلْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ، وَ اَلسَّلاَمُ.

 Posted by at 7:01 pm
Jun 092023
 

پیش‌درآمد: تصویر ابتدایی این متن از میان اختلافاتی که با همکاران در دانشگاه در مورد نحوه نگاه‌ها به مسایل فرهنگی وجود دارد، شکل گرفته است. البته اوضاع مملکت هم، که به صورت کلی همه مسایل ما را تحت تاثیر خود قرار داده است، در شکل‌گیری این متن بی‌تاثیر نبوده است.


در نتیجه پیشرفت‌های علوم، به خصوص رشته‌های ریاضی و فیزیک، بشر توانست دنیای اطرافش را «بهتر» مدل کند و از زبان ریاضی برای توصیف و پیش‌بینی اتفاقات پیرامونش بهره گیرد. البته در مورد این موضوعات بین فلاسفه بحث وجود دارد و بسیاری از آن‌ها به این موضوع اذعان دارند که روش‌های علمی لزوما بهترین راه برای کشف حقیقت نیستد و اصلا شاید با این روش‌ها نشود به حقیقت نزدیک هم شد. همچنین فلاسفه بین «پیش‌بینی» کردن یک واقعه و درک «حقیقت» آن تفاوت قائل هستند. البته این‌ها بحث‌های تخصصی فیلسوفانه است که در این نوشته قصد ورود به آن‌ها را ندارم.

در هر حال با کشفیات و یافته‌هایی که در طول سالیان داشته‌ایم، دانشمندان علاقمند هستند برای مدل‌سازی رفتار پویای (دینامیک) سیستم‌های مورد مطالعه، حالاتی را در نظر بگیرند و معادلاتی برای تغییر حالات سیستم‌ها بنویسند. به این ترتیب امکان پیش‌بینی رفتار آینده سیستم‌ها با «تقریب‌هایی» برای ما ممکن شده است. این رویکرد ابتدا به صورت خاص در علم فیزیک و باقی علوم طبیعی به کار گرفته شد. ولی در طول زمان، مطالعه رفتار دینامیک سیستم‌ها به حوزه‌های دیگر علم بشر از جمله علوم انسانی، مانند اقتصاد و جامعه شناسی نیز گسترش یافت. البته به علت پیچیدگی به شدت زیاد سیستم‌های انسانی و اجتماعی، هنوز شناخت ما از رفتار این سیستم‌ها بسیار محدود است و به همین دلیل نیز پیش‌بینی مدل‌های ما در این حوزه‌ها به دقت پیش‌بینی‌های صورت گرفته در علومی مانند فیزیک و شیمی نیست. با این وجود، همین تحلیل‌های محدود دینامیک سیستم‌ها، به ما امکان پیش‌بینی‌های قابل قبولی در حوزه‌های انسانی را می‌دهد، که بسیاری از کشورها، دولت‌ها، سازمان‌ها و شرکت‌ها در اداره امور خویش از آن‌ها بهره‌های فراوانی می‌برند.

همه‌ی این‌ها مقدمه‌ای بود برای مطلبی که در ادامه می‌خواهم بگویم.

این روزها بر سر نحوه اداره کشور اختلاف‌های اساسی‌ای پیش آمده است. به بیان دقیق‌تر دست‌اندرکاران کارهایی می‌کنند، قوانینی تصویب می‌کنند و روش‌هایی به کار می‌برند که با مخالفت بخش‌های زیادی از جامعه روبرو می‌شود. تلاشی هم برای ارایه توضیحات قانع‌کننده یا اصلاح امور صورت نمی‌گیرد. به نظرم یکی از مشکلات اصلی افرادِ در مسند کار، «عدم درک» (یا «عدم توانایی برای درک») یا «عدم اعتقاد به درک» سیستم‌ها و وجود دینامیک برای آن‌ها است. این عدم توجه به پویایی سامانه‌ها چنان فراگیر است و این انکار دانشِ مدل‌سازی و پیش‌بینی سیستم‌ها چنان توی ذوق می‌زند که آدم نمی‌داند از دست این قوم به کجا پناه ببرد! این درد زمانی بیشتر می‌شود که در میان حامیان این روش‌ها، افرادی که آشنایی‌ای با علم و دانش دارند نیز یافت می‌شود. آدم در این حیرانی می‌ماند که آیا اصلا آن علم و دانش، آن مبانی مدل‌سازی و پیش‌بینی سیستم‌ها، اندک ته‌نشینی‌ای در وجود این افراد داشته است!

با توجه به همین دینامیک سیستم‌ها می‌شد اوضاع اقتصاد، وضعیت کلی روابط خارجی، و وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه کنونی ایران را پیش‌بینی کرد. اما حضرات اصرار عجیبی بر نادیده گرفتن یافته‌های بشری دارند. هرچه هم برای‌شان توضیح می‌دهی که با توجه به حالت کنونی سیستم و روندهای موجود، با تقریب بسیار خوبی می‌شود پیش‌بینی کرد که به زودی به نقطه بی‌بازگشت خواهیم رسید و دچار فروپاشی خواهیم شد، خودشان را به خواب می‌زنند و مقداری حرف‌ها و استدلال‌های نامربوط (از همان جنس که با یک میلیون تومان می‌شود شغل ایجاد کرد، به زودی لامبورگینی داخلی خواهیم ساخت، می‌توانیم آب مورد نیاز ۲ میلیارد نفر را تامین کنیم یا آمریکا در دو-سه سال آینده نابود خواهد شد) تحویل می‌دهند.

این از وضعیت حکم‌ران‌های ما! می‌ماند باقی ملت…

ملت! امان از دست این ملت! تا ملتی متوجه نشود که می‌تواند (و باید متواضعانه) از تجربه‌های بشری برای زیست بهتر خودش بهره ببرد، تا درنیابد که با دانش تولید شده و تجربه‌های کسب شده در طول سالیان، بسیاری از روندها قابل مدل‌شدن و پیش‌بینی هستند و تا نتواند حکم‌ران‌ها را مجبور کند که از قواعد کلی شناخت سیستم‌ها و دینامیک حاکم بر آن‌ها پیروی کنند و در برابر تصمیمات بی‌بنیاد پاسخ‌گوی‌شان کند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. کسانی مجموعه‌ای از مهملات را به عنوان روش‌های حکم‌رانی تحویل جامعه خواهند داد و به علت توهم مدیریت جهانی فاخرشان، باد بر گلو خواهند انداخت. یک مثال واضح از عدم توجه جماعتی به پیروی از مدل‌سازی سیستم‌ها و عدم تمکین در مقابل دانش بشری، حادثه دلخراش (ولی به شدت نمادین) متروپل است. این اتفاق در مقیاسی بسیار وسیع‌تر در کل جامعه، سیستم بوروکراسی و حکم‌رانی ما در حال وقوع است. ولی به جز جماعت اندکی، گویا کسی خیلی آگاه به رخ‌داد‌های در حال وقوع نیست. درست مانند افرادی که ستون‌های تاب‌برداشته متروپل را می‌دیدند و به جای تخلیه سریع ساختمان، به جوش دادن چند ورقه آهن اکتفا کردند… نتیجه فاجعه‌بار را همه می‌دانیم!

تجربه‌های بشری، از ابتدای تاریخ تاکنون، سرمایه‌های بسیار ارزشمندی هستند. حکم‌رانی که به آن‌ها توجه نمی‌کند و ملتی که دانش و توانایی استفاده صحیح از آن‌ها را ندارد و حکم‌ران‌ها را بر اساس این دانش جمع شده بشری پاسخ‌گو نمی‌کند، حکم آن خیال‌پرداز متوهمی را دارند که خود را از یک ارتفاع بلند، با آرزوی پرواز، پرتاب می‌کند، ولی به زودی با برخورد با زمین سخت واقعیت‌ها و قوانین دنیا، نابود خواهد شد.

 Posted by at 5:44 pm
Apr 202023
 

داشتم خاطرات دوره دانشجویی را مرور می‌کردم و برای اینکه مطمئن شوم ویکی‌پدیا را هم چک کردم. در کشور سوییس به سه طریق می‌شود از طریق رفراندوم به آرای عمومی مراجعه کرد.

اول اینکه برای پیشنهاد وضع یک قانون جدید، اگر شهروندان بتوانند برای آن موضوع ۱۰۰ هزار امضا جمع‌آوری کنند، پیشنهاد آن قانون از طریق رفراندوم به رای گذاشته می‌شود. در روش دوم، برای تغییر یا اصلاح قوانین موجود، اگر ۵۰ هزار امضا جمع شود، آن موضوع به رای عمومی گذاشته می‌شود. همچنین برای مسایل اساسی‌تر، مانند تغییر قانون اساسی، پیوستن به سازمان‌های جهانی و مانند آن، «باید» از طریق برگزاری رفراندوم به آرای عمومی مراجعه کرد. در سال میلادی قبلی (سال ۲۰۲۲) سه بار در تاریخ‌های ۱۳ فوریه، ۱۵ می و ۲۵ سپتامبر رفراندوم برگزار شده است و در هربار برگزاری چندین مورد به رای گذاشته شده است. شاید برای‌تان جالب باشد برای اینکه تنوع موضوعات را ببینید، نگاهی به ویکی‌پدیا بیاندازید.

با توجه به جمعیت این کشور که عددی به بین ۸ تا ۹ میلیون نفر است، اگر بخواهیم درکی از شرایط برگزاری رفراندوم به نسبت کل جمعیت داشته باشیم، و با در نظر گرفتن جمعیت ایران، مثلا اگر شما یک میلیون امضا جمع کنید، می‌توانید یک قانون جدید را به رای عمومی بگذارید. یا برای تغییر قوانین موجود، ۵۰۰ هزار امضا برای برگزاری رفراندوم کافی خواهد بود. به عنوان مثال، در مورد طرح صیانت که مدتی قبل مطرح شده بود، در ایران بیش از یک میلیون امضا در مخالفت آن در سایت کارزار جمع شد. اگر ایران سوییس بود، برای چنین طرحی به آرای عمومی مراجعه می‌شد و برای خاتمه دادن به ماجرا رفراندوم برگزار می‌شد!

 Posted by at 2:05 pm
Mar 292023
 

این روزها صدای تندروها، مستقل از اینکه از چه جناح و دسته و خواست‌گاهی آمده باشند، بسیار بلند است. تندروها هیچ کاری را که بلد نباشند، یک کار را خوب بلد هستند: موج‌سواری! موج‌سواری بر روی احساسات و هیجانات یک جامعه، موج‌سواری بر روی مشکلات و کاستی‌ها، موج‌سواری بر روی تصویری متوهم از آینده‌ای خیالی… تندروها، از آنجایی که حیات‌شان به استفاده از هیجانات و عقل‌گریزی بستگی تام دارد، یک مهارت مهم دیگر هم دارند. با وجود اینکه ممکن است از خواست‌گاه‌های مختلفی سر برآورده باشند (حتی ممکن از کشورهای مختلف و با فرهنگ‌های متضادی باشند)، ولی به طور خودآگاه یا ناخودآگاه، بسیار عالی به هم پاس‌کاری می‌کنند! و این عمل را چنان ماهرانه انجام می‌دهند که جایگاه خودشان را تثبیت و فضا را برای میانه‌روی و گسترس عقلانیت در جوامع خودشان محدود می‌کنند.

جامعه ما با شرایط پیچیده و مشکلات چندوجهی و کلافی سردرگم از مسایل مختلف روبرو است. در چنین شرایطی مهم‌ترین ابزارهایی که نیاز داریم «عقلانیت» و «میانه‌روی» هستند. ابزارهایی که تندروها با تمام وجود تلاش می‌کنند جامعه از آن‌ها دور بماند. در چنین شرایطی، افرادی که خود را پیرو مرام عقلانیت و میانه‌روی می‌دانند، برای عبورِ به‌سلامت جامعه از بحران‌های پیش‌آمده، وظیفه بسیار خطیری بر عهده دارند.

در شرایط این روزها، صدای عقلا و میانه‌روها خیلی بلند شنیده نمی‌شود. بخشی از این مسئله به این برمی‌گردد که مرام و منش چنین افرادی اجازه نمی‌دهد همان بازی کثیف تندروها را انجام دهند. بخشی هم به شرایط هیجانی جامعه برمی‌گردد که از تعادل خارج شده و متاسفانه راحت نیست توجه آن را به غلط بودن روش‌های تندروانه (و به میان‌برهای خیالی آن‌ها) جلب کرد و به نحوی او را قانع کرد که باید با عقلانیت و به تدریج از این شرایط عبور کنیم.

باز گردم به وظیفه مهم نیروهای میانه‌رو و پیرو عقلانیت که در این شرایط خطیر و به‌دور از تعادل جامعه، که فرصت چندانی هم برای اصلاح نداریم، باید با روش‌های که می‌دانند یا باید به سرعت بیاموزند، سعی کنند صدای خودشان را رساتر کنند و پیام واضحی از تغییرخواهی و نحوه صحیح انجام آن را به جامعه ارسال نمایند. به نظرم نیروها و افرادی که مرام میانه‌روی و پیروی از عقلانیت دارند، از نظر کمیت و کیفیت بخش عمده‌ای از جامعه ما را تشکیل می‌دهند. ولی متاسفانه هنوز آن انسجام و عزم همه‌گیر و ملی برای هم‌صدا شدن و هم‌فکری را ندارند. این نوشته دعوتی است همگانی برای همسویی و همفکری میانه‌روهای جامعه برای گشودن روزنه‌های جدید و خلق فرصت‌های دوباره پیش روی جامعه ایران.

با توجه به فرصت کمی که داریم، افراد علاقمند به میانه‌روی باید تلاش کنند با صحبت، گفتگو و هم‌فکری بین خودشان و بین افراد و گروه‌های مختلف و آگاهی‌سازی جامعه و ایجاد شبکه‌های اجتماعی جدید و سامان‌دهی به شبکه‌های شکل‌گرفته موجود، به راه‌حل‌هایی که اجماع ملی برای برون‌رفت از شرایط حاضر بر روی آن‌ها وجود دارد، برسند.

تاریخ کشورها و سرزمین‌های مختلف را که بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که تندروها چیزی در چنته ندارند و پیروی از روش و مرام آن‌ها، هر کسی و با هر مرامی که باشند، جز ویرانی و خسارت برای جامعه نتیجه‌ای نداشته است. وقتی چنین تجربه‌هایی پیش روی عقلا، میانه‌روها، اصلاح‌جویان و دل‌سوزان یک جامعه وجود دارد، باید خیلی منفعل باشند که قافله را به سادگی به عده‌ای بی‌هویت و هوچی‌گر واگذار کنند! فردای روزگار، وقتی گذشته مرور می‌شود، از تک‌تک ما سوال خواهد شد، که در آن بزنگاه تاریخی که توانایی داشتید سیر وقایع را به گونه‌ای دیگر رقم بزنید، چرا منفعلانه کناری ایستادید و از مرامی که به آن باور راستین داشتید، دفاع نکردید!

عقلانیت و میانه‌روی باید با تمام قوا تلاش کند یک اجماع ملی برای گذر از این بحران‌ها شکل بگیرد. و من این روزها نشانه‌های بسیارِ آن را این‌جا و آن‌جا می‌بینم. و همین امر مرا به گذر از این شرایط بغرنج امیدوار می‌کند، هرچند که باور دارم برای مدتی روزهای سختی پیش رو خواهیم داشت.

 Posted by at 1:01 am
Mar 152023
 

یکشنبه حوالی ظهر بود که احساس کردم مفاصلم شروع کرده‌اند به درد گرفتن. سه‌ساعت نگذشته، افقی افتاده بودم و حداقل ۲۴ ساعت به همین ترتیب با تب بالا و بدن‌درد شدید و بی‌حالی گذشت. در بین خواب و بیداری و تب و لرز فقط زنده بودم و زنده بودنم را حس می‌کردم. یک‌طورهایی ناظر نیمه‌هوشیار گذر زمان بودم، ولی حتی آنقدر توان نداشتم که اندکی دستانم را حرکت دهم و این جریان زندگی را لمس کنم. حالت عجیبی بود. انگار باشی، ولی «اختیار» نداشته باشی… در حالی که اختیار یکی از خواستنی‌ترین موهبت‌های زندگی برایم بوده است.

در آن حالت بی‌حالی و بی‌اختیاری، خیلی فکرها از سرم می‌گذشتند… فکر آدم‌ها با مریضی‌های سخت، یاد پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایم در دوران کهولت‌شان، و آینده‌ی خودم(ان) (که شاید خبری از اختیار نباشد). در چنین وضعیت‌های بغرنجی که فرد در لبه‌های هستی سیر می‌کند، بسیاری از مواردی که در حالت عادی برای آدم مهم است، اهمیت‌شان را از دست می‌دهند. اصلا انگار اصالت چیزها در زندگی درست وسط چنین آشفته‌بازارهایی مشخص می‌شود…

 Posted by at 9:20 pm
Feb 072023
 

چند روز قبل که با دکتر علیشاهی سوار مترو بودیم که به خانه برویم، در طول مسیر ایشان صحبت از تجربه ضبط یک جلسه پادکست در مورد زندگی John von Neumann کردند که به دعوت «فارکست» انجام شده بود.
پادکست را گوش کردم و یاد هیجان دوران مدرسه در مورد دانشمندان و پیشرفت‌های علمی در من زنده شد…
پادکست روایت فشرده و جذابی‌ست از زندگی علمی پربار ولی کوتاه فون نیومن، مسئولیت‌های یک دانشمند و شاید در نهایت مواجهه با مرگ…
برای من که بسیار لذت‌بخش بود! توصیه می‌کنم به آن گوش دهید.

 Posted by at 4:14 pm
Dec 282022
 

وضعیت ما را اگر از دور نظاره‌گر باشی، با یک کمدی مفرح و سرگرم‌کننده مواجه خواهی بود که بسیار نکات ظریف طنز و موقعیت‌های ناب کمیک در آن یافت می‌شود! این سِیر وقایع، از فاصله دور، و وقتی درگیر آن نباشی، چنان فرح‌بخش است که می‌توان ساعت‌ها آن را مشاهده کرد و از ته دل خندید!

ولی همین‌که به ماجرا نزدیک می‌شوی، یا جددی‌تر از آن، وقتی در بطن وقایع زندگی می‌کنی، همه آن جنبه‌های کمیک و مفرح در یک لحظه «دود می‌شود و به هوا می‌رود» و جای خودش را به یک تراژدی نفس‌گیر، جان‌کاه و بی‌رحم می‌دهد. وضعیت چنان گران می‌آید که گذشت لحظات مانند سوهانی می‌شود بر وجودت، که با هر رفت‌و‌آمدش، بخشی از «تو» را می‌تراشد و با خود می‌برد.

 Posted by at 4:22 pm