ای پسر! بدان آنچه که در بیرون آن را میجویی، در درون خود خواهی یافتش …
واقعا از سوالهای مناظرات ریاست جمهوری و پرسشهایی که از کاندیداها میشود، نمیتوان پرسشهایی کلیشهایتر و لوستر پیدا کرد! در مورد سوالهای بخش ویژه خبری که فاجعه است! آنطور که متوجه شدهام، سوالها قبلا در اختیار کاندیداها گذاشته شده است و اگر هم سوال جدیدی پرسیده شود، متن سوالات را خود کاندیدای مورد نظر مطرح کرده است! بعد هم چه سوالهایی پرسیده میشود؟! «آیا شما آدم خوبی هستید؟ قول میدهید با فساد مبارزه کنید؟ همانطور که حضرت امام گفتند باید به فکر محرومین بود؛ شما چقدر به فکر محرومین هستید؟ همانطور که میدانید ازدواج جوانان مهم است؛ نظر شما در اینباره چیست؟ و …»
همه اینها به کنار، حداقل در مورد برنامه ویژه خبر، همین سوالهای کلیشهای را هم مجریْ خیلی بدون چالش میپرسد و اصلا کاری ندارد که طرف مقابل چقدر حرف بیربط و بیمحتوا میزند، وعدههای محقق نشدنی میدهد یا اصلا واقعیت را کاملا تحریف شده بیان میکند. تا زمانیکه هر مقام مسئول و غیر مسئولی در کشور بتواند هر حرف بیاساسی را به عنوان واقعیت تحویل جامعه دهد و کسی از او ادله و مدرک و دلیلش را نخواهد و نقدش نکند، شرایط همین وضعیت نابسامانیست که داریم. ایکاش آگاهی مردم آنقدر بالا میرفت که تفاوت اعداد و ارقام را متوجه میشدند و اقبالی به وعدههای غیرکارشناسانه نشان نمیدادند. یا حداقل اینقدر آگاهی کسب میکردند که به آرای کارشناسان هر حوزهای مراجعه کنند تا بتوانند راست و دروغ را از هم تشخیص دهند.
در این شرایط کمترین انتظاری که از صداوسیما و بقیه رسانهها و مطبوعات میرود اینست که افراد را با سوالهای کارشناسانه به چالش بکشند تا افراد احساس نکنند با آزادی مطلق میتوانند هر حرفی بزنند و هر وعدهای بدهند. در این صورت امید است که در وهله اول آگاهی مردم در این فرایند نقد رشد کند و در مرحله بعد هم احتمال انتخاب افراد فرصتطلب که وعدههای عوامگرایانه میدهند، کمتر شود. اگر این فرایندِ نقد کردن درست انجام میشد، احتمالا خسارتهای هشت سالِ دولتهای نهم و دهم رخ نمیدادند یا حداقل کنترل میشدند. سوال مهم اینست که چقدر طول میکشد تا همین انتظارِ حداقلی برآورده شود؟!
هنوز به نظرسنجیهای دقیقی درباره محبوبیت کاندیداها دسترسی نداریم. در دورههای قبل «ترند گوگل» معیاری (البته نه چندان دقیق) از وضعیت کاندیداها ارایه میکرد. به طور خاص، در چند روز آخر میزان جستجوی یک نام خاص تطابق خوبی با کاندیدای برگزیده در روز انتخابات داشت.
به همین دلیل میزان جستجوی نام چهار کاندیدای اصلی در ایران برای ۹۰ روز اخیر را در نمودار زیر مشاهده میکنید که در هر روز بهروز خواهد شد. البته باز هم تاکید میکنم که میزان جستجوهای کاربران لزوما هیچ ارتباط مستقیمی با محبوبیت کاندیداها ندارد.
پینوشت (نوشته شده در روز شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶): فردای انتخابات این نمودار را به صورت یک عکس ذخیره کردهام که در ادامه این عکس را مشاهده میکنید. آنطور که از این نمودار بر میآید پیروزی روحانی وابستگی مثبتی با تعداد جستجوهای مردم نسبت به بقیه کاندیداها دارد. البته نسبت آرای آقای روحانی به آقای رییسی در روز انتخابات برابر است با ۱/۴۹. نمودار زیر نسبت جستجوها را مقداری بیش از ۲ نشان میدهد. یکی از دلایلی که در توضیح این تفاوت به ذهن من میرسد (هرچند که اصولا دلیل قانع کنندهای برای یکی بودن این دو عدد هم نداریم) این است که شاید میزان نفوذ و استفاد از اینترنت در بین هواداران روحانی بیش از هواداران رییسی است.

چند شب پیش متوجه شدیم گویا اکانت اینستاگرامم هک شده. خیلی احساس اعصابخرد کنیست که کسی به اکانت آدم سرک بکشد (خوشبختانه فقط عکسهای در و دیوار در اینستاگرامم هست و از این نظر نگرانی چندانی نداشتم). هیچ ایدهای ندارم که چطور طرف این کار را انجام داده، شاید به صورت brute force عبارتهای مختلف را چک کرده تا رمز عبور را پیدا کرده. نکته جالب این بود که تا جایی که متوجه شدم از اکانتم فقط برای فالو کردن و لایک کردن عکسهای دیگران استفاده کرده بود. من هم چون خیلی مرتب اینستاگرامم را چک نمیکردم متوجه افزایش تعداد فالوها و بقیه تغییرات نشده بودم. بعد از فهمیدن مجبور شدم کلی وقت تلف کنم و به طور دستی دانهدانه همه چیز را undo کنم. از این نظر اینترفیس اینستاگرام خیلی بد بود!
حالا گفتم این را بگویم که اگر کسی می داند چطور این اتفاق افتاده و چطور میتوان جلوی آن را گرفت کمک کند. همچنین اگر پای عکس بیربطی کامنتی یا لایکی از من دیدید، این کار فرد هکر بوده و من هم متوجه نشدهام کارش را undo کنم.
این واقعیت دنیای آنلاین ترسناک است که وقتی اطلاعاتی پایش به اینترنت باز شد خیلی نامحتمل است بتوان کلا اثرش را از بین برد.
این متن قرار بود حدود چند ماه پیش به مناسبت ورود دانشجوهای جدید در ابتدای سال تحصیلی در یکی از شمارههای «گاهنامه رایانش» دانشکده در قالب سخنی از طرف اساتید چاپ شود. به هر دلیلی این اتفاق نیافتاد، در نتیجه تصمیم گرفتم که فعلا همینجا بگذارمش. حالا ورودیهای امسال دیگر چندان هم جدید نیستند! اشکالی ندارد. فکر میکنم موقع نوشتن هم لزوما مخاطبم فقط بچههای ورودی جدید نبودهاند.
نوشتن این متن به طور تصادفی مقارن شد با امروز که روز تولدم است. الآن بامداد روز جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵ است و امروز سی و چهار سالْ تمام میشود! خدارا شکر! در جمع از زندگیام راضیام 🙂
حدود شانزده سال از روزی که برای اولین بار دانشگاه آمدهام میگذرد. حدود نیمی از عمرم را در «دانشگاه» گذراندهام! جالب است؛ کشف این واقعیت برای خودم هم مایه شگفتی است. با این حال باید بگویم از این انتخابی که کردهام تا بخش عمدهای از زندگیام با دانش و دانشگاه سر و کار داشته باشم هم راضیام.
پرانتزی باز کنم!
(
چند روز پیش که با مترو به خانه میرفتم از ذهنم گذشت علیرغم اینکه رانندگی را خیلی دوست دارم، خوشحال هستم به جای اینکه با ماشین در ترافیک باشم، از مترو استفاده میکنم و میتوانم در طول مسیر مطلبی، مقالهای یا کتابی بخوانم. یاد رانندگی افتادم و ذهنم رفت به جادههای اطراف تهران که گاهی برای آرام شدن، مسیری را به تصادف انتخاب میکنم و میروم تا ببینم به کجا ختم میشود. دقیقا نمیدانم چرا؛ ولی از بین ماشینها علاقه زیادی به بیامو دارم. همینطور که در بین جمعیت قدم میزدم احساس کردم اگر به هر دلیلی نخواهم پولدار شوم (و حداقل تا الآن خیلی دغدغه پول و پولدار شدن نداشتهام)، احتمالا علاقه زیادم به بیامو سواری آخرسرْ کار خودش را انجام میدهد و مجبورم میکند بروم دنبال کار و کاسبی که خرج ماشینسواری را تامین کنم! در طول مسیر، زندگینامه استیو جابز نوشته Walter Isaacson را میخواندم. ایزاکسون نویسنده توانایی است و ماجراها مختلف زندگی جابز را طوری بیان میکند که آدم احساس میکند در همان زمان و مکان حضور داشته و هیجان واقعی شرایط را از نزدیک درک میکند. جابز آدم خلاقی بوده و وسعت دید و آیندهنگری ویژهای خصوصا در مورد مسایل مربوط به تکنولوژی داشته است. اما احتمالا شاید ندانید که اخلاقش، حداقل در دوران جوانی، به هیچ وجه تعریفی نداشته!
حالا که بحث بالا پیش آمد به اطرافم نگاه میکنم و وسعت دید و آینده نگری را آنطور که باید در محیط اطرافم نمیبینم. کار سختی است، شم ویژهای میخواهد و به تجربهاندوزی فراوانی نیاز دارد…
در همین احوالات بودم که یادم افتاد قرار بود برای نشریه «رایانش» مطلب کوتاهی (!) در مورد انتقال تجربه برای ورودیهای جدید بنویسم. همیشه این دغدغه انتقال تجربه را داشتهام و خودم از دست بسیاری از اساتید دوره کارشناسیام ناراضی بودم که چرا تلاشی (یا حداقل تلاش کافیای) برای انتقال تجربههایشان به ما نمیکردند. بعدترها برای فهمیدن نکات پیشپا افتادهای مجبور شدم هزینههای زیادی را بپردازم، نکات و تجربیاتی که شاید اگر زودتر دانسته میشدند کمک بزرگی به من میکردند. با این وجود، حال که خودم قصد نوشتن کردهام احساس میکنم توانایی کافی برای این کار را ندارم. نکاتی که به ذهنم میرسند یا کلیشهای هستند یا در قالب نصیحت و شعار میآیند. نه اینکه مسایل مهمی نباشند، ولی احساس میکنم هنوز توانایی و تجربه لازم برای «انتقال صحیح» آنها را ندارم.
مدتهاست (شاید از همان ابتدا که بعد از بازگشتن به ایران کارم را در دانشگاه شروع کردم) از خودم میپرسم که با تجربههایی که تا این مرحله از زندگی داشتهام، دوست داشتم چه حرفهایی را در دوران دانشجویی از زبان آدمهای بزرگتر، پدر و مادرم، استادهایم و … میشنیدم. یا به بیان دیگر، اگر قرار باشد دو-سه نکته مهم و کلیدی را که فشردهی این سی و چهار سال زندگی است بیان کنم به چه مسایلی باید اشاره کنم. هنوز پاسخ کامل و روشنی برای این سوالها پیدا نکردهام. باید بیشتر فکر کنم…
(فکر کنم دیگر باید پرانتز را ببیندم!)
)
در ادامه به جای دو-سه نکته، نکاتی که به ذهنم میرسند را مینویسم. مطالبی که به ذهنم میآیند هنوز نظم درستی ندارند و آن چند نکته طلایی هم هنوز مشخص نیستند؛ شاید حالت کلیشهای و شعاری هم داشته باشند. با این حال چون حاصل تجربه شخصی هستند احساس میکنم ممکن است به درد بقیه هم بخورند. پس بروم سر اصل مطلب:
۱- در زندگی تا جایی که میتوانید سعی کنید علاقههای واقعیتان را کشف کنید و به دنبال همانها بروید (این شاید یکی از اصلیترین وظایف آدمهاست که علایق و استعدادهایشان را کشف کنند و سعی کنند آنها را شکوفا کنند).
۲- نگذارید ترسهایتان باعث شود کارهایی را که دوست دارید انجام ندهید و کارهایی را که دوست ندارید انجام دهید (برای وضوح بیشتر تاکید کنم که این «دوست داشتن» از جنس همان علاقه و استعداد است).
۳- «تعادل» را در «همه» زمینهها رعایت کنید و سعی کنید آدمهای چندبعدیای باشید. هم خوب درس بخوانید. هم حواستان باشد کارهای غیر درسی زیادی انجام دهید. هم وقت برای دوستان و عزیزانتان داشته باشید و هم زمانهای را به تنهایی خودتان اختصاص دهید. کلا سعی کنید از زندگی و دوران دانشجویی خود به معنای واقعی و درست لذت ببرید. شاید یکی از مهمترین کلیدها برای برقراری چنین تعادلی در زندگیتان «نظم» باشد.
۴- سعی کنید دوستان جانی و به اصطلاح رفیق فابریک پیدا کنید. دوره دانشجویی یکی از بهترین فرصتهای زندگی برای پیریزی دوستیهای عمیق و پایدار است. دوستیهایی که بعدا هرکدام گنجی برایتان خواهد بود.
۵- فکر کنید! زیاد مطالعه کنید. فیلم زیاد ببینید. فکر کنید! با مشاوران خوب مشورت کنید. سعی کنید مطالب (کتاب، فیلم، موسیقی و …) خوب پیدا کنید. فکر کنید! فکر کنید! فکر کنید! ولی حواستان باشد حد و سطح خود را در فکر کردن بدانید! اگر بلد نباشید ممکن است به خودتان صدمات جبرانناپذیر روحیای بزنید! سعی کنید حد و اندازه خودتان را در فکر کردم و کلنجار رفتن با مسايل بشناسید و در اینجا هم حواستان به تعادل باشد تا کارتان به دوا و دکتر نکشد!
۶- امیدوارم بعد از اینکه به مورد قبل «درست» عمل کردید کمکم ایدههای بلندپروازانه و افکار بزرگ در ذهنتان شکل بگیرد! اگر پایمردی کنید وسعت نظر و آیندهنگری ویژهای پیدا میکنید. چنین آدمهایی برای متحول کردن یک جامعه بسیار مفید هستند. ما برای متحول کردن جامعهمان شدیدا به آدمهای خوشفکر که وسعت نظر داشته باشند نیاز داریم.
۷- همچنین مهم است از بین بیشمار سوالهای بیپاسخ، «سوالهای مهم و درست» را انتخاب کنید. سوال اشتباه آدم را به بیراهه میکشاند. شاید شنیده باشید که نیمی از حل کردن یک مسئله، صورتبندی درست آن و مطرح کردن سوال مناسب است.
۸- یادتان باشد هرکدام از شما مسیر منحصر به فرد خودش را در طول زندگی طی خواهد کرد. بنابراین حواستان باشد «جو» و «محیط اطرافتان» شما را از مسیری که «واقعا» باید طی کنید دور نکند. همه قرار نیست مثل هم باشیم و یک راه را برویم! یکی از زیبایی زندگی هم همین است.
۹- «مسئولیت پذیری» را تمرین کنید. اگر قولی میدهید سعی کنید تا جایی که میتوانید پای آن بایستید. اگر کاری را «قبول» میکنید سعی کنید به بهترین شکل آن را انجام دهید حتی اگر چندان علاقهای به آن ندارید. یادتان باشد شما در قبال محیط اطرافتان مسئولید، شاید الان کمتر و در آینده بسیار بیشتر. جامعه ما به آدمهایی که «به معنای واقعی کلمه احساس مسئولیت کنند» بسیار نیاز دارد.
۱۰- راست بگویید و از تقلب به هر شکلش تنفر داشته باشید و دوری کنید. به عنوان یک مثال مهم، شاید در طول تحصیل بارها پیش بیاید که به خاطر نمره دروغی بگویید یا تقلبی انجام دهید. به خاطر خودتان و جامعهتان با این کارها مبارزه کنید (اگر فکر میکنید قانع نشدهاید، بیایید تا برایتان توضیح دهم که همین لغزشهای به ظاهر کوچک متاسفانه منجر به چه فاجعههای بزرگی در جامعه ما شده است). در یک کلام سعی کنید تا جایی که میتوانید «سالم» زندگی کنید.
برای همه شما بهترین آرزوها را میکنم. همیشه در پناه حق باشید.
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١﴾ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿٢﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿٣﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ ﴿٤﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿٥﴾ إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ﴿٦﴾ فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِكَ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿٧﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿٨﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﴿٩﴾ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ ﴿١٠﴾ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿١١﴾
به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، (۱) همانان كه در نمازشان فروتنند، (۲) و آنان كه از بيهوده رويگردانند، (۳) و آنان كه زكات مىپردازند، (۴) و كسانى كه پاكدامنند، (۵) مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند، كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. (۶) پس هر كه فراتر از اين جويد، آنان از حد درگذرندگانند. (۷) و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت مىكنند، (۸) و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مىنمايند، (۹) آنانند كه خود وارثانند، (۱۰) همانان كه بهشت را به ارث مىبرند و در آنجا جاودان مىمانند (۱۱)
مادربزرگم امروز صبح از دنیا رفت. ممنون میشوم برای شادی و آرامش روحش دعا کنید… در آخرین لحظات توانستم پیشش باشم… خدا را شکر میکنم…
به نظر میرسد که اعتراض به قضیه ممنوعیت ورود پناهندهها خیلی بیشتر از اعتراض به این قانون کنگره بوده است که دست این مردک دیوانه را برای حمله به ایران باز خواهد گذاشت (این نتیجهگیری را با توجه به موضعگیریهای دوستان در شبکههای اجتماعی گرفتهام و از پوشش خبری و … در شبکههای آمریکا خبر دقیقی ندارم).
امیدوارم حالا که بازار اعتراض گرم است، «نه به جنگ» هم به اندازه همان ممنوعیت ورودْ برای دوستان خارجنشین اهمیت داشته باشه و در مورد آن هم به سیستم آمریکا فشار وارد کنند.
پینوشت: البته قانون فوق هنوز تصویب نشده است و امیدوارم تصویب هم نشود.
این ترم قرار است درس Network Coding (با کد ۴۰۸۷۴) را در دانشکده بگویم (به عنوان درس مشترک بین مقطع ارشد و دکتری). فکر میکنم زاویه دیدی که در این درس نسبت به شبکههای انتقال اطلاعات و مسایل آن وجود دارد، برای دانشجوهای کامپیوتر جدید و جالب باشد. به طور خلاصه پایههای اصلی درس بر مبنای تئوری اطلاعات، جبر خطی و بهینهسازی خواهد بود. در این صفحه اطلاعات بیشتری درباره درس و محتوی آن خواهید یافت.
پیشنیازهای اصلی درس «آمار و احتمال» و شاید تا حدی هم «شبکههای کامپیوتری» باشد. بقیه موارد مورد نیاز در طول درس تدریس خواهند شد. بنابراین دانشجوهای کارشناسیای که پیشنیازهای ذکر شده را گذراندهاند هم میتواند در این درس ثبتنام کنند.
Our paper “Proximity-Aware Balanced Allocations in Cache Networks,” coauthored with Ali Pourmiri and Pooya Shariatpanahi, has been accepted for the “IEEE International Parallel and Distributed Processing Symposium.” The ArXiv version of the paper can be found here.
هاشمی فوت کرد. دیروز که خبر را دیدم باور نمیکردم. در یک حالت شوک قرار داشتم. نه اینکه مرگ باور کردنی نیست، که هست. ولی انگار هنوز وقتش نبود. تصاویر زیادی از ذهنم میگذشتند؛ از کودکیام، از دوران جنگ، از زمان فوت امام. مهمترین حسم اما یکجور حس ناامنی بود. ناامنی از تغییر شرایط. بعد هم اندوه، از نبودن آدمی که در شرایط حاضر وجودش خیرات زیادی داشت.
هاشمی هم مثل اکثر آدمها خاکستری بود. آدمی بود که تاثیر زیادی در وضعیت کشور داشت. ولی با توجه به اطلاعات ناقصی که داریم، قضاوتکردن دربارهاش راحت نیست. با همه اینها در جمع حس مثبتی نسبت به او داشتم و ویژگیهایی داشت که همیشه مورد احترامم بود.
با اینکه همنسل پدربزرگهایمان بود، شرایط زمان و تغییرات وضعیت دنیا و جامعه را خیلی بهتر از بسیاری افراد دیگر درک میکرد. هاشمی دهه شصت، دهه هفتاد، دهه هشتاد و دهه نود آدمهای متفاوتی بودند. به معنای واقعی کلمه سیاستمدار بود و هوش سیاسیاش باعث میشد که خیلی بهتر از امکانات واقعیاش بازی سیاسیاش را پیش ببرد. آدم بلندنظری بود و این بلندنظری خیلی برازندهاش بود. در میان همه ویژگیهایش اما، صبرش را خیلی دوست داشتم. صبر برای هر انسانی زیبنده است ولی برای یک سیاستمدار از لازمترین ویژگیهاییست که باید داشته باشد. با همین صبرش کارهایی کرد که با هزار قدرتنمایی و سخنرانی و خطابه نمیشد کرد. به نظرم یک فرد باید شخصیت خیلی قویای داشته باشد تا بتواند در فراز و نشیبهای روزگار صبری چون صبر هاشمی داشته باشد. روحش شاد.