May 162013
 

من این عبارت (یا عبارات مشابه) را زیاد شنیده‌ام که در حین بحثی کسی می‌گوید «البته باید توجه داشت که عقیده‌ی هر کسی برای خودش محترم است». شاید نکته‌ای که می‌خواهم درباره‌اش بنویسم بدیهی باشد ولی احساس من از برخوردهایی که داشته‌ام این است که این مسئله برای بسیاری از ما خوب فهم نشده و بد نیست سعی کنیم اندکی مسئله را روشن‌تر کنیم.

من فکر می‌کنم معنایی اصلی‌ای که این عبارت دارد (یا بهتر بگویم باید داشته باشد) این است که هر فردی حق دارد هر عقیده‌ای داشته باشد و بتواند آزادانه در مورد عقایدش صحبت کند. یعنی حق «داشتنِ» عقیده‌ای خاص و «اظهار نظر» در مورد آن برای افراد محفوظ و قابل احترام است*. ولی آیا این به این معنی است که هر عقیده و حرفی درست/معقول/منطقی/اخلاقی/… است؟ و آیا ما (به عنوان شنونده یا مخاطب) حق نقد کردن عقاید همدیگر را نداریم، چون هر عقیده‌ای برای خودش محترم است؟! من احساس می‌کنم این، آن بخشی از ماجرا است که خوب فهم نشده.

من نسبت به عبارت «عقاید هرکس برای خودش محترم است» احساس خوبی ندارم برای اینکه چنین حرفی امکان هرگونه گفتگو و نقد را از بین می‌برد و ما را وارد فضای معلقی می‌کند که دیگر نمی‌توان پیش رفت. درست است که بسیاری از معیارهای درستی/معقولیت/منطقی بودن/اخلاقی بودن/… بین آدمیان تا حدودی نسبی است ولی این باعث نمی‌شود که ما عقاید دیگران را مورد پرسش قرار ندهیم و نقد نکنیم**. و البته لازم به ذکر است که حتی اگر به نسبی بودنِ کاملِ معیارها هم اعتقاد داشته باشیم بسیار پیش می‌آید که با معیارها و مفروضات خود گوینده می‌شود به عقیده‌اش اشکال کرد یا اصلا به ساختار منطقی عقیده‌ی مورد بحث ایراد وارد کرد.

به نظرم همان‌قدر که افراد آزادند که به هر چیزی که دوست دارند اعتقاد داشته باشند و (در اکثر موارد*) در موردش آزادانه اظهار نظر کنند، همان قدر هم حق دارند که عقاید دیگران را نقد کنند و به آن اشکال وارد کنند. در این صورت مثلا من برای خودم این حق را قایلم که اگر به این نتیجه رسیده‌ام که ایده‌ای اشتباه است با تمام قدرت استدلالی‌ام سعی در رد آن بکنم و آن را (یعنی خود ایده و عقیده را) محترم نشمارم! به عنوان مثالِ حداکثری مثلا می‌شود به عقیده‌ی نژادپرستی اشاره کرد. من به هزار و یک دلیل اعتقاد دارم که این ایده‌ای اشتباه/غیر انسانی/غیر اخلاقی/… است و به هیچ وجه کوچکترین احترامی برای چنین عقیده‌ای قایل نیستم. البته سعی می‌کنم فارق از انتقاد تند و بی‌رحمانه، بی‌احترامی‌ای نسبت به خودِ شخصِ صاحب چنین عقیده‌ای نکنم (هرچند که صادقانه اعتراف می‌کنم که در دلم احساس احترامی هم نسبت به چنین شخصی نخواهم داشت).

شاید بتوان دلایل زیادی را بیان کرد که آدم‌ها از عبارت «عقاید هرکس برای خودش محترم است» استفاده می‌کنند. برای بعضی‌ها بیشتر حکم یک ژست روشنفکری را دارد که مثلا به آزادی بیان و عقیده اعتقاد دارند. بعضی دیگر هم از آن به عنوان مکانیزم دفاعی برای فرار از «مورد نقد واقع شدن» استفاده می‌کنند. ولی همانطور که بالاتر هم اشاره کردم، دلیل هرچه باشد چنین حرفی به معنی پایانِ گفتگو و دیالوگ است؛ اتفاقی که اصلا خوشایند نیست.

* البته در مورد اظهارِ نظر به طور مطلق هم حرف و حدیث بسیار می‌توان زد. مثلا اگر عقیده‌ای بسیار غیر اخلاقی باشد یا نسبت به گروهی توهین آمیز باشد باز هم باید این حق برای گوینده‌اش مفروض باشد که به راحتی افکارش را انتشار دهد؟

** البته این نسبی بودن (به نظر من) آنقدرها هم نیست که کلا نتوانیم با هم «دیالوگ» داشته باشیم.

 Posted by at 11:27 pm
May 142013
 

بسیاری عاشق،
بسیاری معشوق،
عاشق و معشوق،
انگشت شماری.

عباس کیارستمی، دفتر «باد و برگ.»

پی‌نوشت: متاسفانه اوضاعِ «وصالِ» همان تعدادِ «انگشت شمار» در بین فرزندان «آدم» هم شرایط بهتری ندارد…

 Posted by at 1:14 am
May 122013
 

مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ

هر كس نيكى به ميان آورد پاداشى بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند.

[ سوره‌ی نمل، آیه ۸۹ ]

 Posted by at 11:22 pm
May 062013
 

۲۵ فروردین امسال دکتر «مسعود نیلی» مهمان سی و ششمین برنامه‌ی «پایش» بود که دوشنبه‌ها از شبکه‌ی یک سیما پخش می‌شود. در این برنامه دکتر نیلی پرزنتیشنی را در مورد وضعیت کنونی اقتصاد ایران و مقایسه‌اش با وضعیت سال‌های قبل، ارائه کرد. در ابتدا ایشون به ۹ مورد از «مهم‌ترین مسایل اقتصادی پیش روی دولت آینده» اشاره کرد که عبارت بودند از: ۱-وضعیت بازار ارز، ۲- یارانه‌ها و اصلاح قیمت انرژی، ۳- بودجه، ۴- نظام تامین مالی بنگاه‌های اقتصادی، ۵- شیوه اداره بنگاه‌های اقتصادی، ۶- محیط زیست و تنگناهای طبیعی، ۷-تعامل با دنیا، ۸-تورم و ۹-اشتغال.

در ادامه‌ی برنامه دکتر نیلی به صورت جزئی‌تری در مورد اشتغال به عنوان مهمترین چالش پیش رو و همینطور نشانه‌ای برای ارزیابی عملکرد صحیح در سایر بخش‌ها، به ارائه آمارهایی پرداخت. من توصیه می‌کنم حوصله کنید و نگاهی به کل پرزنتیشن بیاندازید. من دو موردِ «متوسط افزایش سالانه شاغلین کل کشور» و «درآمدهای ارزی سالانه حاصل از صادرات کالا و خدمات» را در دو جدول زیر آورده‌ام.

۱۳۸۵-۹۰

۱۳۸۰-۸۵

۱۳۷۵-۸۰

۱۳۷۰-۷۵

۱۳۶۵-۷۰

۱۳۵۵-۶۵

۱۳۴۵-۵۵

۱۳۳۵-۴۵

۱۴.۲

۶۹۵.۴

۴۸۵.۴

۲۹۵

۴۱۹.۱

۲۲۰.۲

۱۹۴.۱

۹۵.۱

متوسط افزایش سالانه شاغلین کل کشور در دوره های مختلف (هزار نفر)

با بررسی این دو جدول به واقعیت عجیب و البته بسیار دردناکی پی می‌بریم که با وجود اینکه بین سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰ درآمد ارزی کشور به طور متوسط سالانه ۲ تا ۳ برابر بیشتر از درآمد سال‌های پیش از آن بوده، ولی میزان اشتغال ایجاد شده بین سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ خیلی ناچیز (عملا صفر) بوده است! به قول دکتر نیلی ما با یک پدیده‌ی عجیب و نادر در اقتصاد مواجهیم: رشد اقتصادی بدون افزایش اشتغال! (اگر به طور دقیق‌تر به آمارها نگاه کنیم متوجه می‌شویم که در این مدت تعداد زنان شاغل کاهش داشته است!) (البته بد نیست اشاره کنم که گویا رشد اقتصادی سال ۹۱ چیزی در حدود صفر اعلام شده و در مورد سال ۹۲ پیش‌بینی می‌شه که حتی این عدد منفی بشه!)

متوسط درآمد ارزی سالانه

درآمد ارزی کل دوره

دوره‌های زمانی

۵۲.۶

۱۰۰۰

۱۳۳۸-۵۶

۴۷.۳

۵۲۰

۱۳۵۷-۶۷

۳۴.۴

۵۵۱

۱۳۶۸-۸۳

۱۰۷.۱

۷۵۰

۱۳۸۴-۹۰

درآمدهای ارزی حاصل از صادرات کالا و خدمات به قیمت ثابت سال ۹۰

پی‌نوشت: در برنامه‌ی بعدیِ پایش مجری برنامه گفت که در مورد مرجع این آمارها از ما سوال شده و گفته شده که این آمارها غیر واقعی هستند. با پرسش از دکتر نیلی در این مورد ایشان پاسخ داده‌اند که مرجع این آمار اطلاعات منتشر شده توسط سازمان آمار کشور است!

پی‌نوشت: این هم نکته‌ی جالبی‌ست که چنین برنامه‌ای همزمان با برنامه‌ی «نود» پخش می‌شود!

 Posted by at 6:25 pm
May 052013
 

چند وقت پیش هفته‌نامه «تجارت فردا» (شماره ۳۶، ۲۴ فروردین ۹۲) مصاحبه‌ای را از دکتر نیلی، دکتر جبل‌عاملی و … با رابرت لوکاس اقتصاد‌دان مشهور دانشگاه شیکاگو و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل چاپ کرد که خواندنش خالی از لطف نیست. من یک پاراگراف از این مصاحبه را که دکتر لوکاس توصیه به آزادسازی در اقتصاد می‌کند، اینجا می‌آورم:

نیلی: … اگر بخواهیم از توضیحات شما استفاده کنیم، آیا توصیه‌ی ویژه‌ای برای سیاستگذاران ایرانی به منظور افزایش رشد اقتصادی دارید؟

لوکاس: من خیلی در مورد اقتصاد ایران نمی‌دانم. عنصر کلیدی و مهمی که باید به آن اشاره کنم، آزادی اقتصادی است. مردم باید برای شروع ایده‌هایشان آزادی داشته باشند. بنابراین باید آنها را به سمت بهترین راه ممکن که بهترین کارکرد را دارد، ترغیب کرد. این همان چیزی است که در چین شروع شده است. این موضوع در کره جنوبی نیز رخ داده ولی در کره شمالی خیر. منظور من این است که آزادیِ بیشتر منجر به وضعیت بهتر برای توسعه اقتصادی می‌شود. البته برای افزایش رشد اقتصادی به چیزی بیشتر از آزادی نیاز است ولی در عین حال، آزادی عنصر کلیدی محسوب می‌شود. عامل دوم که به سرعت باید رخ دهد، بحث تحصیلات است. ایران باید نیروی کاری تحصیل کرده داشته باشد. اینها دو عنصر اصلی هستند. پدید آوردن چنین شرایطی سخت نیست. ولی در نهایت شما به این سمت خواهید رفت که اجازه رخ دادن چنین چیزی را بدهید. منظور من این است که دستیابی به آزادی اقتصادی یک ضرورت است و حتی اگر موانع زیادی هم وجود داشته باشد، در نهایت اقتصاد به سمت آزادی بیشتر می‌رود.

 Posted by at 1:08 pm
May 022013
 

کسی جایگزین مناسبی برای «گوگل ریدر» سراغ نداره؟ دنبال یه «فید ریدر» آنلاین هستم نه آفلاین. چند تا سایت رو امتحان کردم ولی متاسفانه هنوز جایگزین مناسبی پیدا نکرده‌م…

 Posted by at 2:25 pm
Mar 302013
 

…نُّورٌ عَلَى نُورٍ، يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ…

[ سوره نور، آیه ۳۵ ]

 Posted by at 11:18 pm
Mar 282013
 

من متاسفانه خیلی قرآن نخوانده‌ام و نسبت به مطالب آن تسلط زیادی ندارم ولی در همین حد آشنایی اندکی که نسبت با آن دارم به نظرم کتاب بسیار پیچیده‌ای می‌آید. متنی با ارجاعات بسیار از بخشی به بخش‌های دیگر که داستان‌ها و مفاهیمش را به صورت چندپاره و هر پاره را در قسمتی و متناسب با جریان کلی آن بخش آورده. این پراکندگی روایت کمک می‌کند که مسئله‌ای خاص را هر بار از یک زاویه و با دیدی جدید ببینیم. با این حال همین شیوه‌ی روایت، قرآن را به متنی بسیار پیچیده تبدیل کرده که برای فهمش باید بتوان از این هزارتوی ارجاعات و تکرارها سعی در کشف معنا و مفهومِ مقصودِ اصلی این کتاب داشت. شاید یکی از دلایلی که به خواندن مکرر قرآن توصیه شده همین کسب توانایی تسلط بر مطالب آن باشد که قدم اول در کشف معناها و مفاهیم و رمزگشایی از مطالب آن است.

نکته‌ای که به نظرم جالب آمد و شاید بتواند کمکی به بهتر فهمیدن ساختار این کتاب کند تلاش برای نمایش دادن نحوه‌ی ارجاعات آن در قالب مفهومی شبیه یک «گراف» (و البته شاید نه کاملا یک گراف به معنای کلاسیک آن) است (منظورم از گراف همان چیزی است که در نظریه گراف‌های ریاضیات مورد بررسی قرار می‌گیرد). کاری که به طور خیلی ساده‌تر مثلا در مورد نحوه‌ی ارتباط صفحه‌های «وب» انجام می‌شود و ساختار اتصال شبکه وب را مورد بررسی قرار می‌دهد. در اینجا البته با ساختاری با مراتب پیچیده‌تر سر و کار داریم که به نظر من همین موضوع چنین مطالعه‌ای را جذاب‌تر می‌کند. در  چنین ساختاری ما قائدتا سوره‌ها و آیات را داریم و همینطور کلمات را که می‌توان برای هریک گرهی (node) خاص در گراف مزبور در نظر گرفت (طبعا گره سوره‌ها، آیات و کلمات با یکدیگر متفاوت هستند). همچنین ما مفاهیم عمیق و بنیادی را داریم مثل «توحید»، «تقوا»، «ایمان» و … که فراتر از یک کلمه و یا یک عبارت هستند؛ همینطور ماجراها و داستان‌های قرآن را (مانند ماجرای پیامبران، داستان آفرینش و …) که بسیاری از آنها به دفعات و از زوایای مختلف در سوره‌های مختلف آمده‌اند. به نظرم برای هرکدام از این‌ها هم باید گره خاصی در نظر گرفته شود. نحوه‌ی ارجاعات نیز پیچیدگی‌های خودش را دارد. گاهی کلمه‌ای خاص یا عبارتی عینا در چند جا تکرار می‌شود و گاهی هم با اشاره مختصری مثلا به داستان یکی از پیامبران مواجهیم. گاهی هم ارجاع به یک مفهوم عمیق‌تر را داریم، مثلا آیه‌ای در مورد توحید داریم  یا توصیفی از قیامت. اگر بخواهیم ارجاعات را با یال‌های (edge) گراف نظیر کنیم شاید بهتر باشد چند نوع یال داشته باشیم (که نمی‌دانم معادلی در نظریه گراف دارد یا نه).

من اصلا ایده‌ای ندارم که آیا امکان دارد مدلی ریاضی برای چنین تنوع و پیچیدگی‌هایی در نحوه‌ی ارجاعات قرآن به خودش ارائه داد. و اینکه اگر هم چنین کاری شدنی باشد آیا به درک و فهمِ بهتر ما از این متن کمکی خواهد کرد. حتی مطمئن نیستم قبلا چنین مطالعه‌ای انجام نشده باشد.‌ به هر حال با همه‌ی خامی‌ِ چنین ایده‌ای احساس کردم شاید ارزش مطرح شدن داشته باشد…

 Posted by at 9:40 am
Mar 102013
 

در طول حدود سی سال زندگی‌م این شانس رو داشته‌م که از اولین روزهای کودکی‌م در «یک» خونه باشیم و تغییر مکان ندیم. هنوز هم خونه‌مون (یعنی خونه‌ی پدر و مادرم) همون جای قبلیه که برای من یادآور کودکی‌م، بخش مهمی از خاطرات زندگی‌م و پل ارتباطی‌ای با گذشته‌م است. حتی با این وجود که مدت زیادی رو دور از خونه و خارج از ایران زندگی کرده‌م، هیچوقت مرکز ثقل دنیا از جای اصلیش تکون نخورد. همیشه احساس می‌کردم جایی در دنیا وجود داره که من در اونجا ریشه دارم و هروقت احساس کنم مشکلی برام پیش اُمده می‌تونم به اونجا پناه ببرم (فعلا و در اینجا به درستی یا نادرستی این احساسم کاری ندارم). ولی متاسفانه فکر نمی‌کنم این وضعیت زیاد دووم بیاره.

زندگی مدرن با همه‌ی قدرت و بدون توجه به احساسات و نیازهای روحی آدم‌ها فقط به یک چیز فکر می‌کنه: «پیشرفت». این پیش‌رفتن در عرصه‌های مختلف نمودهای مختلفی داره ولی یکی از مهمترین خصیصه‌هاش اینه که هر چیزی رو که بخواد سدِ راهش بشه با بی‌رحمی تموم از سرِ راهش پاک می‌کنه؛ حالا ممکنه دیر یا زود داشته باشه ولی راه فراری ازش نیست.

چرا اینارو نوشتم؟ چون حالا نیازْ، اشتیاقْ و جنونْ برای ساختنِ خونه‌های بیشتر و بیشترْ به آخرینْ همسایه‌ی این خونه‌ی سرِ نبشِ خیابونْ با دیوارهای مرمری رسیده. گویی که آخرین سنگر از دست رفته باشه و راه فراری برای جلوگیری از این شکستِ حتمی وجود نداشته باشه. احتمالا خیلی دور نخواهد بود زمانی که خاطراتِ کودکی‌م در لابه‌لای خاک‌برداری و پی‌‌ریزیِ جدید گم خواهند شد. من از همین الآن غصه‌م گرفته… و از اون بیشتر برای بچه‌های نسل‌های جدیدتر غصه‌م گرفته که مقتضیات زندگیِ مدرن و شهرنشینی اصلا اجازه‌ای برای شکل‌گیریِ مرکز ثقل و محلی برای ریشه دادن در دنیا بهشون نمی‌ده…

نقل قولی از مارکس در مورد مدرنیته و زندگی مدرن هست که می‌گه: «هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود…» این روزها این «دود شدن» رو با شدت خیلی بیشتری حس می‌کنم.

 Posted by at 9:16 pm