خیلی وقت بود که این همه از خواندن کتابی لذت نبرده بودم و اینطور احساساتم با متنی رابطه برقرار نکرده بود. «کافکا در کرانه» رمانی جذاب و تاثیرگذار است که آدم را به راحتی همراه خودش میبَرَد و بدجوری درگیر خودش میکند. داستانی که در مرز خیال و واقعیت، جایی بین حقیقت و استعاره اتفاق میافتد. قصهای که فهم معمولِ ما را از دنیا به چالش میکشد و با گشودن ابعادی جدید به رویمان، خیال و واقعیت، حقیقت و استعاره، و گذشته و آینده را به نحو شگفتآوری با هم ترکیب میکند تا به درک عمیقتری از دنیایمان دست بیابیم. این چیدمانْ چنان استادانه صورت میگیرد که فضای سورئال داستان نه تنها غیر واقعی نمینماید بلکه در پایان داستان این احساس قوی در ما شکل میگیرد که شاید در واقع «همه چیز استعاره باشد.»
این نگاه استعاری به دنیا «امکان» جدیدی را پیش رویمان قرار میدهد. راهی متفاوت و نامتعارف که برای حل دردها و رنجهایمان، برای کشف هویتمان، و برای شناخت بهتر زندگی به تجربهای فراسوی واقعیت، زمان و مکان دست بزنیم؛ سفری که همزمان و به طور موازی در دنیای بیرون و دنیای درون انجام میگیرد. سفری که در آن به کرانهی دنیا، به مرزهای وجودِ خود نزدیک میشویم. با اینکار شاید فهم مسائلی که در حالت عادی از پسشان بر نمیآییم برایمان ممکن شود و در این راه توانایی مواجه با خطاهایمان و جبران آنها را، که در حالت معمولْ ناممکن به نظر میرسند، بیابیم.
پایان داستان همراه با یک خلسهی خوبی است. انگار که ما هم همراه شخصیتهای داستان سفری به کرانهی دنیا انجام دادهایم. ماجرایی که ما را نیز دگرگون کرده و مانند شخصیت اصلی داستان هنگامیکه از خواب بیدار شویم «قسمتی از دنیای تازه شدهایم.»
پینوشت:
بخشهایی از «کافکا در کرانه» – ۱
بخشهایی از «کافکا در کرانه» – ۲
بخشهایی از «کافکا در کرانه» – ۳
بخشهایی از «کافکا در کرانه» – ۴
بخشهایی از «کافکا در کرانه» – ۵
بخشهایی از «کافکا در کرانه» – ۶
بخشهایی از «کافکا در کرانه» – ۷